DREAM SCENARIO (2023)
وحید فراهانی پارسا:
سه قرن پیش از میلاد مسیح، اپیکور[1]یان یکی از اصول زندگی در آرامش و نیکبختی را «گمنام زیستن» میدانستند. آموزههای غیردینی و مبتنی بر مادیگرایی و لذتطلبی اپیکوروس[2]، قرنها بعد در شکلگیری اومانیسم[3] و لیبرالیسم[4] قرن بیستم تأثیرگذار بود؛ اما با انقلاب رسانهها در این قرن -که با فراگیر شدن تلفنهای هوشمند در پایان قرن به «توفان رسانهها» بدل شد- گمنام زیستنی که اپیکوریان آن را مبنای شادکامی میدانستند، جای خود را به «جنون شهرت» داد.
در «سناریوی رؤیا» ساختۀ کریستوفر بورگلی[5]، کارگردان نروژی، پل متیوز[6] مردی اهل خانواده، یک آدم گمنام و کمی بیدستوپا و یک استاد معمولی زیستشناسی است که نقطۀ اوج آرزوهایش پیدا کردن ناشر برای کتابی است که هنوز ننوشته؛ اما ناگهان «شهرت»، بیهیچ دلیلی به سراغش میآید: او ناخواسته و ندانسته، در رؤیای جمع زیادی از مردم جهان حاضر میشود، درحالیکه در همان رؤیا هم هیچ خاصیتی برای کسی ندارد و یک تماشاگر بیتفاوت و منفعل است.
حضور پل در رؤیای انسانها و شهرتی که برایش به ارمغان میآورد، به نسخۀ هجوی از ناخودآگاه جمعی یونگ[7] میماند: اگر در ضمیر ناخودآگاه جمعی کهنالگوهایی حضور دارند که در طول تاریخ حیات بشر شکل گرفتهاند، شهرت رسانهای و قرن بیستویکمی-مانند شهرت پل متیوز- بهطور مطلق پوچ و خالی از معنی است.
به یاد داریم در همین سرزمین خودمان، چندی پیش پیرمردی که اوقات بیکاریاش را در بازار ماهیفروشان آواز میخواند و میرقصید، چگونه ناخواسته و به دست «رسانه»، یکشبه به شهرت عجیبی -حتی در سرتاسر جهان- دست یافت.
مارک رولندز[8] در کتاب «شهرت»[9] شرح میدهد که برخلاف شهرت سنتی -که با احترام و کیفیت همراه بوده- شهرت نوین نیازمند هیچ توانایی و استعدادی نیست و از حذف کیفیت و تمایزات کیفی انسانها نشئت میگیرد و در دسترس همگان قرار دارد و همین «بهسادگی در دسترس بودن» آن را به «افیون تودهها» در دنیای امروز بدل کرده است (باز توجه کنید به همان نمونۀ پیرمرد رقصندۀ بازار ماهیفروشان).
آن چیزی که بورگلی بر آن تأکید دارد، بهرهبرداری نظام سرمایهداری از این بستر فرهنگی است که در روند طبیعی کاری کردن و سپس مشهور شدن، «کاری کردن» حذف شده و تنها «مشهور شدن» باقی مانده است. پل متیوز میتوانست در طول سالها کتابش را بنویسد و به دنبال انتشار آن باشد. او یکی از بیشمار کسانی است که ایدههایی داشتهاند و هرگز به دنبال تحققش نرفتهاند. در عوض با توهم شهرت بر موج رؤیای دیگران سوار میشود و با تن دادن به بازی سرمایهداری، خودخواسته خود و رؤیای شخصیاش را به هر قیمتی، به یک «محصول اقتصادی» بدل میکند و درنهایت تاوان سنگینی هم برایش میدهد (سکانس حضور او در آپارتمان دختر کارمند شرکت تبلیغاتی، به شکل تلخی حقارت او را در این بازی که چیزی از آن نمیداند، تصویر کرده است).
کریستوفر بورگلی، در گفتوگو با مجلۀ «اسلنت»[10] تصریح میکند که عرصۀ فرهنگ شهرتها و سلبریتیهای «24 ساعته» همانند صحنۀ جنگ است که ساختار کاپیتالیست[11]ی رسانه و نظام بازاریابی و تبلیغات در همین زمان اندک به این سلبریتیهای یکروزه ارزش اقتصادی میبخشد و از آنها «محصول» میسازد. درحالیکه بسیاری از آنها نمیخواهند محصول باشند، در نبود پتانسیل و محتوای ارزشمندی برای «شهرت»، تنها خودشان را بدبخت میکنند[12]. (ایدۀ نفوذ تبلیغات به رؤیاهای آدمها، تصویری ترسناک از میل کاپیتالیسم به تبدیل هر امری به «محصول» -حتی امری ذهنی و فلسفی مثل رؤیا- ارائه میدهد).
این شهرت بیاساس در دنیایی که ساکنانش با هر نسیمی به سویی میروند، بدون شک ماندنی نیست. در سناریوی رؤیا، موضوع موردعلاقۀ پل متیوز این است که گورخر با نقش و نگاری که روی پوستش دارد، فقط به شرط یکشکل شدن با گله میتواند استتار کند و اینکه: «اگر سرش را از میان گله بالا بیاورد، شکار میشود!» شهرت باعث میشود که خود او، مثل همان گورخر به دام بیفتد: پل متیوز سرش را از میان گله بالا میآورد!
کریستوفر بورگلی در فیلمش نقد صریح و مطلقی به ساختار فرهنگ امروزی دارد و داستان را خیلی پیچیده نمیکند. پل متیوز به همان پوچی که مشهور میشود، به همان پوچی و باز بیآنکه خودش نقشی در این فرایند داشته باشد، مورد خشم و انزجار جمعی قرار میگیرد. او به دلیل آنکه تصویر خیالی -و نه خود واقعیاش- دست به رفتارهای منفور و خشونتبار میزند، مورد خشم و طرد جامعه قرار میگیرد.
بدین ترتیب بورگلی موضوع فیلمش را با اشارهای مشخص در متن، متوجه مفهوم «فرهنگ لغو/ کنسل کالچر»[13] میکند؛ اصطلاحی که از اواخر دهۀ 2010 شکل گرفت و به پدیدهای فرهنگی گفته شد که طی آن اشخاص شناختهشده بهواسطۀ رفتار یا سخنی که از دید جامعه ناپسند تلقی میشود، با نوعی طرد و منبع همگانی مواجه میشوند که میتواند بر زندگیشان تأثیرات ویرانگر داشته باشد. پدیدهای که گاه بسیار مورداستفاده قرار گرفته -همانند بهرهبرداری فمینیست[14]ها از آن در جنبش «می تو»[15]– و همچنین منتقدان و مخالفان سرسختی هم دارد، از گروههای مختلف سیاسی تا برای مثال، طرفداران «هری پاتر»، زمانی که جی. کی. رولینگ[16] به دلیل نشر یک توییت[17] دربارۀ اقلیتهای جنسی در سال 2020 مورد هجوم این فرهنگ قرار گرفت.
سناریوی رؤیا در یکسوم پایانی بیشتر به یک درام خانوادگی متمایل شده است و از قدرت و بیان رادیکال فیلم کاسته میشود، اما کماکان در کنار فیلم قبلی بورگلی، «حالم از خودم به هم میخوره»[18] که در نروژ ساخته بود، اثری مهم و قابل استناد در شناخت و نقد فرهنگ اجتماعی در روزگار پیامبری هوش مصنوعی بهحساب میآید.

پینوشت
[1] Epicurus
[2] Epicurus
[3] Humanism
[4] Liberalism
[5] Kristoffer Borgli
[6] Paul Matthews
[7] Carl Gustav Jung (1875- 1961)
[8] Mark Rowlands
[9] کتاب شهرت (Fame)، اثر مارک رولندز، ترجمۀ افشین خاکباز، تهران: نشر نو.
[10] Slant Magazine
[11] Capitalist
[12] Shaffer Marshall (2023, November 10). “Interview with Kristoffer Borgli on Satirizing Meme-ification and Cancellation in Dream Scenario”; Slant Magazine.
[13] Cancel Culture
[14] Feminist
[15] Me Too movement
[16] J. K. Rowling
[17] Tweet
[18] Sick of Myself (2022)