MAY DECEMBER (2023)
سعید غلامپور:
گاهی وقتها بدون اینکه متوجه باشیم، بزرگ و ناخودآگاه قاتی آدمبزرگها میشویم. بعد به شرایطی که در آن قرار داریم عادت میکنیم و درست همان زمان که نمیتوانیم راهی برای تغییر شرایط پیدا کنیم، وانمود میکنیم که حالمان از شرایطی که در آن هستیم خوب است و اصلاً ابراز نارضایتی نمیکنیم؛ اما درست در همان شرایط، روند زندگی اتفاقاتی را رقم میزند که یکدفعه ورق زندگی برمیگردد و حالمان را از این رو به اون رو میکند. تغییر موضعی آنی و گاهی دردناک و از اوج به فوج رفتن، احوالات آدم را از ایفای نقش قهرمان بودن به قربانی بودن تغییر میدهد؛ اما مسئلۀ مهمتر، تحمیل شرایط و جبر زندگی است که باعث میشود گاهی آدمها زودتر از سنشان بزرگ شوند، یا به بیان بهتر، اصلاً فرصتی برای کودکی کردن نداشته باشند. سوژۀ اصلی فیلم «می دسامبر» به کارگردانی تاد هینز[1]، محصول سال 2023 سینمای آمریکا، روایت داستانی درام و خانوادگی با پرداختن به همین مسئله است. شخصیتهای اصلی داستان، جو (چارلز من) ِلتو گریسی (جولیان مور) هستند که مسائلی مشابه باعث شده است درگیر رابطۀ نامتعارفی شوند. گریسی در داستان نقش یک مجرم جنسی را دارد و رسوایی رابطۀ عاشقانهاش با شاگرد کم سن و سالش، انگیزۀ حضور شخصیت سوم داستان، یعنی الیزابت -خانم بازیگر- است. پای الیزابت به بهانۀ ساخت یک فیلم و تحقیق در شیوۀ ارتباط این دو زوج خاص، به زندگی آنها باز شده و پرده از لایههای پنهان ذهنشان برمیدارد. گریسی و الیزابت ذهن و رفتاری کاملاً پیچیده و مشابه به هم دارند، اما جو با شخصیتی سادهتر، همیشه تصور کرده راضی از رابطه با گریسی بوده، البته تمام عمرش را مثل آدمبزرگها رفتار کرده و در نقش همسری و پدری خودش فرورفته است. حضور خانم الیزابت برای او تلنگری میشود که به اعماق نهان ذهن خودش رجوع کند و به تحلیل درستتری از نوع رابطه و زندگیاش دست پیدا کند و این مکاشفه وقتی کاملتر میشود که میخواهد پسرش را که او هم حالا بزرگ شده است به دانشکدهای دور از خویش بفرستد و این لحظۀ طلایی فروپاشی ذهن اوست؛ آگاهی همراه با ترس از تکرار همین سرنوشت برای فرزندش که به عاملی برای آشکار شدن اعماق نهفتۀ ذهن او بدل میشود.
می دسامبر، در برداشت اول فیلمی ساده با روندی آرام است. توالی صحنههای فیلم، به مرورِ زندگی روزمرۀ زوجی میپردازد که در کنار هم زندگی میکنند و بهظاهر همهچیز در این زندگی شرایط کموبیش خوبی دارد، اما این تنها ظاهر داستان زندگی این دو نفر است و حقیقت ماجرا چیز دیگری است؛ حقیقتی که تکرار و عادت برای آن تبدیل به پوششی شده است تا بتواند پنهان و بهدوراز چشم بماند. شاید هم ترس از قربانی خطاب شدن، عامل مهمتری بوده است؛ اما هرچه هست، این زندگی کامل نبوده و افراد این زندگی تنها به باهم و در کنار هم بودن تن دادهاند. کمااینکه در جریان فیلم، صحنههای مختلفی به بیننده این حس را منتقل میکند که لحظۀ انفصال جریان یکنواخت زندگی فرارسیده است. البته شاید یکنواختی بیشازاندازه و هیجان پایین روایت داستان بتواند بر واقعیت این زندگی صحه بگذارد. اگرچه حضور خانم الیزابت، تبدیل به عامل برهم زنندۀ این نظم کسلکننده میشود. گویا فرزندان خانواده نیز ترجیح به همان آرامش گذشته را دارند و از حضور خانم الیزابت خوشحال نیستند. به نظر تمام افراد خانواده خودشان را به خواب زدهاند و حالا زمان آن رسیده تا از خواب بیدار شوند. فیلم می دسامبر ابعاد قابلتأمل زیادی دارد. نکتۀ اول و البته مهم فیلم، پا گذاشتن روی افکار و اعتقادات موردقبول جامعه است؛ نمایش جریان خلاف واقع طبیعت جوامع. تأکید بر رابطهای غیرمتعارف و خلاف سلیقۀ عموم، میتواند بزرگترین انگیزۀ فیلمساز برای شکستن هنجارهای جامعه باشد. اگرچه جامعه نیز بهخوبی میتواند بر سلیقۀ خود پافشاری کرده و این اختلافات را فریاد بزند. مسئلۀ دوم؛ تأیید افکار پذیرفتۀ جامعه است؛ افکاری که ناخودآگاه در ذهن افراد رسوخ کرده و بدل به عامل مالیخولیای پیشرفته میشود. گاهی افراد چشم خود را بر دهان مردم بسته و به جریان زندگی که درون آن قرار گرفتهاند، ادامه میدهند، اما به نظر میرسد این قیاس و قضاوت از سوی جامعه در اعماق ذهن افراد نفوذ کرده و بهیکباره با کوچکترین اتفاقی ذهنیتشان را زیرورو میکند. جالبتر اینکه مسئولیت این اتفاق نیز بر عهدۀ خود جامعه است و به نظر میرسد تن دادن به هنجارهای جوامع، جبری است که نمیتوان از آن فرار کرد. در فیلم می دسامبر، جو هم که زمانی سرنوشت رقم زدهشده برای خود را فرصتی قلمداد کرده و این زندگی را پذیرفته است و به نظر با شرایط آن مشکلی ندارد، بهیکباره ایجاد شرایطی مشابه را برای فرزند خویش، یک تهدید بزرگ بهحساب میآورد.

پینوشت
[1] Todd Haynes