ساختن محیط زندگی؛ صحبتی در وضع معماری

رضا زارع چهارراهی
10:572570

رضا زارع چهارراهی: متولد 1370. دانش‌آموختۀ کارشناسی ارشد معماری از دانشگاه آزاد اسلامی واحد شیراز؛ پژوهشگر حوزۀ شهر و معماری

موفقیت را برای معماران می‌توان با توانایی آن‌ها در پاسخ‌گویی مؤثر به مسائل معماری و سکونت که در افق فکری جامعه ایجاد می‌شود، سنجید. پاسخ خلاقانه‌ای که می‌تواند به شکل‌های مختلف، مانند طراحی معماری، گفت‌وگو و نوشتن در شبکه‌های اجتماعی بیان شود.

Making the Living Environment; A Conversation on the situation of Architecture | Reza Zare Chaharrahi

For any architect, success can be measured by their ability to effectively answer to questions about architecture and habitation that arise within the intellectual landscape of society. The creative answer that can take various forms of expression, such as architectural design, conversations and writing on social networks.

تلاش برای موفقیت در زمینۀ حرفه‌ای حرکت در مسیری است که اشتیاق داشتن، میل به یادگیری و خلاقیت، عناصر لازم آن است. من هم این روزها با هدف معرفی خودم در جایگاه یک معمار جوان تجربه‌هایی در زمینۀ حضور و نوشتن از معماری در فضای اینترنتی داشته‌ام و در حال بررسی و اندیشیدن به تأثیرگذارترین شیوه‌ها برای فعالیت در نقش طراح معمار هستم، چراکه بیان معماری در فضا و شبکه‌های اجتماعی، یعنی بردن دنیای زبان معماری به عرصۀ عمومی و ترویج خرد معمارانه در افکار عمومی تا دانش معماری به‌گونه‌ای هرچه دموکراتیک‌تر در جامعه گسترش یابد. به‌این‌ترتیب افکار عمومی حول مسئلۀ معماری و محیط زندگی در گفت‌وگوهای شکل‌گرفته، به سمت هرچه غنی‌تر شدن پرورش می‌یابد؛ اما پیش از پرداختن به مسئلۀ حضور معماران در عرصۀ عمومی باید به چرایی این حضور بپردازیم و بپرسیم که آیا حضوری که تاکنون در شبکه‌های اجتماعی برای معرفی خود و آثارمان داشته‌ایم چندان در جلب‌توجه عمومی به دانش معماری موفق بوده است؟ آیا اساساً در معرفی معماری و گفتمان‌هایی از آن که در پی ساختن محیط مطلوب زندگی باشد به طرز مطلوبی عمل کرده‌ایم؟ با توجه به این سؤالات ممکن است به این نتیجه برسیم که سامانۀ معماری مدرن به‌مثابۀ مجموعۀ گفتمان‌های معماری، نهاد آموزشی آن و مجموعه روابط اجتماعی و سازوکارهای اجرایی که قرار است به ساخت محیط زندگی منتج شوند و بپردازند، در تبیین خود در برابر عرصۀ عمومی جامعه به‌مثابۀ حوزه‌ای از دانش تخصصی که می‌تواند محیط‌های مطلوب زندگی را برنامه‌ریزی و طراحی کند، چندان موفق نبوده است و اگر چنین است آیا مسئلۀ دانش معماری در عرصۀ عمومی، ما را به این نتیجه خواهد رساند که لازم است دربارۀ معماری به‌گونه‌ای روشن و فهم‌پذیر در نسبت با واقعیت‌های زندگی روزمره سخن بگوییم؟ پس بهتر است هنگام تلاش برای معرفی خود در بازار کار معماری سعی کنیم که به خرد معماری و سرمایۀ نمادین و فرهنگی آن در عرصۀ عمومی نیز بپردازیم.

در دوران پیش از مدرن سیستم‌های سازه‌ای با کالبد معماری درهم‌تنیده بود و همراه با آن جان می‌گرفت و در طول قرن‌ها خلاقیت معماری به اوج قدرت بیانی خود رسیده بود. خرد و زیبایی‌شناسی خاصی از معماری در ذهنیت جمعی وجود داشت که ساخت ساختمان‌ها و محیط زندگی را هدایت می‌کرد و بناها در یک اتمسفر مفهومی شناخته‌شده طراحی و ساخته می‌شدند؛ اما با شروع دوران جدید صنعتی شدن و تکنولوژی‌های مدرن این خرد کهن معماری به‌واسطۀ رشد پرشتاب تکنولوژی‌های سازه‌ای در بیان‌های جدید، منعطف‌تر و البته بزرگ‌تر، در عمل جایگاه تعیین‌کنندگی خودش را در شکل دادن به بنا از دست داد و ساختار آموزش معماری و روابط کنشگران در میدان‌های ساخت‌وساز تغییر کرد. به تعبیری که هانری لوفبور[1] بیان می‌کند: «این گذر از تولید در فضا به تولید فضا در نتیجۀ رشد خود نیروهای مولد و به دلیل مداخلۀ مستقیم دانش در تولید مادی رخ داد» (ترکمه، 1396: 31). اگر از چشم‌اندازی وسیع بنگریم، این تحولات سریع مجال چندانی برای صحبت و تفکر دربارۀ بنیان‌های نظری و فلسفی موقعیت‌های خاص هر پروژه و طرح باقی نگذاشت. در این شرایط تکنیک‌ها همان اولویت، اثر‌گذاری و نقشی را بر عهده گرفته‌اند که پیش از آن بینش معمارانه راهبر آن بود؛ بنابراین معماری که اساساً با اندیشیدن به زندگی در بستری دارای محیط طبیعی، فرهنگ و حافظه‌ای خاص معنا می‌یابد، تعریف می‌شود و امکان‌ها را تعریف می‌کند، درواقع شکل کارکردی ضعیف و گاهی اوقات مدگرایانه به خود گرفته و دستی در رونق بازار پیدا کرده است. پس در ضمن این نارسایی‌ها دانش و خرد معمارانه از ساحت اجرایی و مراحل تأثیرگذار در عرصۀ عمومی به حاشیه رفته است و به‌نوعی پرده‌نشین تخیلات معماری شده است. به عبارتی با تخصصی شدن و تجزیه شدن «دانش معماری» که کلیتی از ابعاد فنی و فرهنگی را برای خلق محیط در دوران پیش از مدرن بر عهده می‌گرفت، اکنون خرد و بینش معماری در دوران جدید نقش فرعی را در میان عوامل فراوان تأثیرگذار بر ساخت محیط به دست آورده است. به عبارتی دانش فرارشته‌ای معماری که می‌تواند هویت‌بخش و مهیاکنندۀ آسایش باشد، درواقع در فرایند ساخت محیط رنگ می‌بازد. آن‌هم در شرایطی که سؤالات اساسی مانند «محیط مطلوب زندگی چه ویژگی‌هایی دارد؟» همواره در ناخودآگاه ذهن‌ها و افکار عمومی باقی مانده است؛ به‌ویژه وقتی بیشتر بناهای جهان مدرن احساس زیبایی و مطلوبیت را به مخاطبان منتقل نمی‌کنند. اینجاست که لزوم تلاش معماران برای اثبات اهمیت دانش معماری و آموزش آن مشخص می‌شود.

این واقعیت که معماری با زندگی سروکار دارد باید معماران را تشویق کند تا دربارۀ آن همواره بیندیشند و سخن بگویند تا بدین‌گونه دانش معماری برای جامعه دسترس‌پذیر شود و افراد غیرمتخصص بتوانند شاخص‌های مطلوبیت و آسایش‌بخش معماری را به‌خوبی بیاموزند. آنان قرار نیست طراح به معنای تخصصی کلمه باشند، بلکه باید با اندیشۀ معماری در ارتباط باشند؛ در زیبایی‌شناسی محیط با توجه به شرایط به توافق‌های جمعی برسند و اهمیت حضور معماران برای سامان بخشیدن به محیط زندگی را درک کنند تا بتوانند مشارکت‌هایی مطلوب را در جهت ساختن محیط زندگی ممکن سازند. با این رویکرد معماران به مسئولیت اجتماعی خویش عمل می‌کنند. همان‌گونه که ازنظر یورگن هابرماس[2]: «ارتباط در خدمت رشد و گسترش تفاهم است… هدف فهم، توافق است و هدف توافق نیز انتقال دانش است» (هاو، 1387: 41). این حضور اجتماعی معماران و همچنین لزوم هم‌افزایی دانش معماری را در تعاملات و گفت‌وگوهای عرصۀ عمومی مشخص می‌کند. ویژگی خاص معماری پیوند خوردن آن با تمام وجوه زندگی انسان است و اساساً برای ثمربخش بودنش نیازمند به نگاهی فرارشته‌ای است. مهم این است که ابعاد زندگی روزانه را بفهمیم و جریان زندگی روزمره را درک کنیم؛ پس نوشتن دربارۀ معماری نباید انتقال دانش به‌صورت یک‌طرفه تلقی شود؛ به این دلیل که وقتی از معماری برای دیگران سخن می‌گوییم، ارتباط با ساخت‌های مختلف زندگی را در بستری مفهومی و زمینه‌ای ممکن می‌کنیم که البته نیازمند آگاهی ما از آن زمینه‌های زندگی است؛ بنابراین در این فرایند که باید مشارکت‌پذیر باشد، معماران متخصص می‌توانند به بینش عمیق‌تری از مسائل معماری معاصر دست یابند؛ درحالی‌که جامعه به درک عمیق‌تری از تأثیر معماری و محیط بر زندگی اجتماعی دست می‌یابد. ازاین‌رو نوشتن دربارۀ معماری امری یک‌طرفه نیست، بلکه سخن معماری در خوانش‌هایی از تجربۀ زیسته در زندگی اجتماعی و به‌گونه‌ای مشارکتی بین حرفه‌ها و تخصص‌ها و هویت‌های انسانی مختلف در فضایی گفت‌وگویی شکل خواهد گرفت. رم کولهاس می‌گوید: «…مشارکت لازمۀ این نیست که مردم این توان را بیابند که بگویند «این ایدۀ من است، این ایدۀ شماست»، بلکه برعکس، وضعیتی است که در آن درک اینکه به‌راستی ایده از آن کیست، ایدۀ معمار یا ایدۀ کاربر، اصولاً ناممکن می‌شود» (اولریخ ابریست، 1394: 92). حال می‌توان پرسید چرا بااینکه متون بسیاری در نفی ناهنجاری‌های حوزۀ معماری منتشر شده است و منتشر می‌شود، برای مثال هنوز هم اصل ماجرای فرایند طراحی یک آپارتمان، تزئینی بودن نمای بیرونی آن است، نه ساختار فضای داخلی آن؟ چرا عجیب و نمایشی بودن نمای آثار معماری بر متناسب بودن آن‌ها با بستر محیطی‌شان ارجحیت دارد؟ به نظر می‌رسد با اندیشیدن به این پرسش‌ها می‌توان نتیجه گرفت که یکی از دلایل این است که ساحت اندیشه‌ای حوزۀ تخصصی معماری با فضای دانش عمومی جامعه آن‌چنان که باید تداخل نداشته است یا اینکه شیوه‌های بیانی همچون نوشتن در کلیت‌شان، مسئله‌محور نبوده‌اند که بتوانند به‌صورت پیوسته دانش و بینش مؤثری را در فرایندهای طراحی و ساخت، موردپذیرش همۀ نقش‌های مختلف در سامانۀ معماری قرار دهند.

اگر قصد معمار از نوشتن و به اشتراک گذاشتن پروژه‌هایش در شبکه‌های اجتماعی را همانا افزایش دانش معماری در عرصۀ عمومی در نظر بگیریم تا نقش خود را در کیفیت‌بخشی به محیط زندگی رونق ببخشد، آنگاه معمار به‌مثابۀ یک متخصص تعریف‌کنندۀ وجوه معماری مطلوب در برابر عرصۀ عمومی جامعه معرفی می‌شود که تحلیل‌گر و دانشجوست. ازاین‌رو اقناعی بودن آنچه معمار متخصص بیان می‌کند در برابر نگاه پرسشگر و انتقادی اذهان عمومی که زندگی روزمره را در فضای شهری شکل می‌دهند و تجربه می‌کنند بسیار مهم است؛ آنچه در واقعیت تجربه‌های زیسته رخ می‌دهد حامل دلایل روشن و در دسترسی است که توانایی اقناعی آن‌ها به خاطر لمس‌پذیری، تحریک احساسات و در لحظه بودن‌شان می‌تواند بسیار قوی‌تر از کلیات انتزاعی دربارۀ زیبایی‌شناسی و اصول معماری مطلوب باشد. پدیدۀ معماری و ساختمان‌ها در ساحتی اندیشه‌ای و مادی رخ می‌دهند؛ جایی که احساس سکونت پیش‌تر در آن به‌نوعی رخ داده است، بنابراین دانش تخصصی معمار در این قصه اگر نتواند در برابر سلیقۀ عمومی نهادینه‌شده دربارۀ معماری و ساخت محیط، قابلیتی اقناعی داشته باشد، آنگاه نمی‌تواند دانش معماری را به این ساحت عمومی به نحو قابل‌پذیرشی منتقل کند؛ پس نمی‌تواند معماری را ارتقا دهد و سبب افزایش سرمایۀ اجتماعی و نمادین تخصص معماری بشود. البته درست است که این مسئله تنها به ناکارآمدی قابلیت اقناعی جامعۀ معماران مربوط نمی‌شود؛ اما مسئولیت اجتماعی، اخلاقی و حرفه‌ای آن‌ها برای تلاش و بهبود در این زمینه همچنان باقی است. پس اگر کل مسئله این باشد که چگونه بنویسم تا بتوانیم در جایگاه معمار تأثیری اقناع‌کننده در اذهان عمومی جامعه برای معماری مطلوب داشته باشیم، حضور خود را رونق دهیم و ارتباطات حرفه‌ای بسازیم، باید به چه مؤلفه‌هایی توجه کنیم؟ در پاسخ می‌توان به پنج موردتوجه داشت: اول، به نقش خود در جایگاه معمار در عرصۀ اجتماعی شناختی روشن و واضح داشته باشیم؛ دوم، بدانیم که مخاطبان معماری در عرصۀ عمومی جامعه در رابطه با معماری چه انتظاراتی دارند؛ سوم، آگاه باشیم که معماری در قالب دانشی تخصصی شامل چگونه جهانی است و گفتمان‌ها، موضوعات و مقولات در آن چه هستند؛ چهارم، ما معماران باید هدف خود را از سخن گفتن در رابطه با موضوعی خاص از معماری به‌روشنی بدانیم و دربارۀ آن فکر کنیم و نسبت به آن آگاه باشیم و پنجم، ما معماران باید فضا و زمینۀ ذهنی که اثر و نوشتارمان در آن قرار می‌گیرد و مورد خوانش واقع می‌شود را به‌خوبی درک کنیم و بشناسیم؛ پس باید درست و روشن از معماری به‌مثابۀ یک معمار در عرصۀ عمومی سخن گفت و اندیشید آیا ما به‌طور مؤثر نیازهای جامعه و خیر عمومی را با واقعیت‌های میدان بازار هماهنگ می‌کنیم، به‌گونه‌ای که هم برای جامعه و هم برای رشد حرفه‌ای ما مؤثر باشد؟ معماری امری اجتماعی است تا بدین ترتیب بتوانیم با بیانی مؤثر بر حضور اجتماعی خویش در جایگاه یک متخصص فائق آییم و ارتباط مناسبی با همکاران و جامعه مخاطب برقرار سازیم؛ مخاطبانی که ممکن است معمار نباشند، اما می‌توانند بهترین ناظران و تحلیل‌گران یک اثر معماری با نوع حضورشان در جریان وسیع زندگی باشند…

 

KOOCHE24-Reza Zare Chaharrahi

پانوشت

[1] Henri Lefebvre (1901-1991)

[2] Jürgen Habermas

منابع

  • اولریخ ابریست، هانس (1394). شش گفت‌وگو با رم کولهاس. ترجمۀ محمدرضا جودت، تهران: شیرازه.
  • ترکمه، آیدین (1396). درآمدی بر تولید فضای هانری لوفور. تهران: تیسا.
  • هاو، ال.ای (1387). یورگن هابرماس. ترجمۀ جمال محمدی، تهران: گام نو.
لینک کوتاه
https://koochemag.ir/?p=18562

بدون دیدگاه

پاسخ دهید

فیلدهای مورد نیاز با * علامت گذاری شده اند