عاطفه عباس نجاتی: 1369. دانشآموختۀ کارشناسی ارشد مهندسی معماری از دانشگاه آزاد واحد پردیس
پل طبیعت بهعنوان نمادی انسانگرایانه، با گره خوردن در طبیعت بر فراز آلودگی و شلوغی پایتخت، پناهگاه و امیدی است برای انسان مدرن. پل پیاده، همانگونه که مسیر عابر را از مرتبهای در شهر جدا میکند، میتواند روح او را نیز ارتقا دهد.
Nature: a bridge from imagination to reality | Atefeh Abbasnejati
The “TABIAT” bridge, as a humanistic symbol is a refuge and hope for modern man by being tied in nature above the pollution and crowding of the capital city. The pedestrian bridge, as it separates the passerby’s path from the streets in the city, can also elevate his spirit.
پل طبیعت؛ دیالکتیک پیوست یا گسست؟
بهواقع امروزه خلق فضای طبیعتمدار و انسانمحور بهسان تلنگری است که هرازگاهی اصالت و فروتنی معماری گذشته را یادآور میشود و رؤیای انسان مدرن را در هیاهوی مدرنیته بیدار میکند.
معماری همواره تحقق یک رؤیا، یک آرمانشهر یا یک تخیل بوده است و هر محتوای فضایی با شیوهای از زندگی، با نحوهای از شناخت و چهبسا با سیاقی از حضور همراه است. خودبزرگبینی و تمرکز افراطی، شهری تصنعی میآفریند که شهروندش دیگر خویشتن را در زادبوم خود احساس نمیکند؛ نیاز به فرار و شهرگریزی و «پناه بردن به طبیعت» از همینجا مایه میگیرد (شایگان، 1392).
حال پلی در دل طبیعت و در پیوند با فضای شهری، اما در سطحی بالاتر از زندگی ماشینی، این رؤیا را تحقق بخشیده است. «بهطورکلی هرچه فشار دنیای خارج نیرومندتر میشود، دنیای درون بیشتر دلمه میبندد و با طبیعت قرین میشود» (شایگان، 1392).
از حیث نظام نشانهشناسی نیز تجربۀ فضاهایی مشابه مانند سیوسهپل، پل خواجو، پل اهواز و امثال آنها که یادآور سکوت، معاشقه با طبیعت و پالایش ذهن بوده است نیز با حضور در این پل بازنمایی میشود. درک نشانهها بدان جهت که هیچ عنصری نمیتواند بهعنوان یک نشانه عمل کند مگر با اشاره به عنصری دیگر. (دریدا، 1393) پل طبیعت یادآور رؤیای گمشده و بازتولید تجارب گذشته از فضا در کاربر امروزی است. ادراکات انسانی که در معانی ریشه دارند، بهواسطه تأویل و تداعی ذهنی دریافت شده و میتواند زمینهای برای ایجاد «حس مکان» فراهم آورد. تصویرهای ذهنی بهواسطۀ نشانهها ایجاد میشوند. از اینروست که میتوان نشانهها را عاملی مؤثر در ارتقای حس مکان دانست (فلاحت و نوحی، 1391). پل طبیعت بهعنوان اولین پل پیادهروی در شهر تهران و در عصر حاضر تا حدودی نیازهای فراموششدۀ انسان سرگشتۀ مدرن را بازآفرینی میکند؛ اما به گفتۀ ژان بودریار؛ «مدرنیته همواره در بازی فرهنگی ظریفی با سنت درگیر است و سنت و مدرنیته دستبهعصا، در روندی از آمیزش و سازش رودرروی هم قرار میگیرند» (بودریار، 1393: 30).
تجربۀ شخصی من از حضور در پل طبیعت، به شرکت در جلسات فن بیان در فضای باز و مقابل رهگذران، کلاسهای کروکی با دوستان معمارم و کافهنشینی با آنها محدود میشود، اما بهعنوان فردی که اغلب فضاها را بهصورت تنها تجربه میکنم، تابهحال پیش نیامده که تنها به پل طبیعت بروم. یکی از دلایل آن میتوان به صفت ذاتی پل پیادهروی اشاره کرد که بهنوعی محلی سرزنده مانند خیابان و بستری برای ذهن پرسهزن نخواهد بود. پل در شکل اینچنینی باید در امتداد خیابان و واصل دو سوی خیابان در قلب شهر باشد، بهگونهای که حس نکنید به آنجا رفتهاید تا از روی آن گذر کنید، بلکه بدون آنکه بدانید، شما را غرق در رشتۀ افکار خود به جای دیگر برساند. برای رفتن به پل طبیعت اگر در نزدیکی پل اقامت نداشته باشید و بخواهید با خودروی شخصی به آنجا بروید معضل جای پارک در روزهای تعطیل و شلوغ برای بازدیدکنندگان از پل و همسایگان مجاور پل در منطقۀ جردن، به مسئلهای اساسی تبدیل میشود. اگرچه این تجارب فضایی در پل طبیعت برآورده نمیشود، اما ایدۀ آن در برآورده کردن نیاز مخاطب به مقولۀ پیادهروی و با توجه به موقعیت قرارگیری آن در کلانشهر تهران موفق بوده است.
پل پیادهراه؛ خاستگاه مفهوم انسانمداری
انسان امروزی بهخصوص در شهرهای بزرگ، در پی یافتن مأمنی آرام و بهدوراز شلوغی است. پل طبیعت این امکان را به او میدهد که از روی اضطرابها، آلودگی صوتی و محیطی، ترافیک و هر آنچه او را میآزارد گذر کند. علاوه بر این، زندگی پرتکاپوی شهری و پشتمیزنشینی، مجال قدم زدن و تفکر کردن را از او گرفته است. حذف وسایل نقلیه و انسانمحور بودن پل، اثرات مثبت روانشناختی گستردهای خواهد داشت، چراکه «افراد مرفه مانند گذشته، بیش از آنکه در محیط اطراف خود با دیگر انسانها سروکار داشته باشند، با اشیا در ارتباطاند. مراودات روزمرۀ آنان دیگر چندان با همنوعانشان صورت نمیگیرد» (بوردیار، 1394).
از دلایل ماندگاری آثار معماری در گذشته، ارتباطات انسانی و بهرهگیری از حواس پنجگانه در ادراک محیط بوده است. پل پیاده نیز بهعنوان فضای شهری و معماری، همواره محل تلاقی انسان با طبیعت و همنوعش است. دو عاملی که فقدانشان در زندگی مدرن، سبب فرسودگی و رنجش انسانها شده است. افراد از طریق دریافت نور طبیعی، استشمام هوای آزاد و گل و گیاه، روابط انسانی و لمس گیاهان محیط را به کمال و درستی درک میکنند.
توجه توأمان به سلامت روان و جسم در پل پیادهراه طبیعت، از طریق پیادهروی، تعاملات انسانی و آمیختن با طبیعت حاصل شده است. در فرمول امروزیمان که میان جایگاه و تنبلی خود پیوندهای تاریخی برقرار میکنیم، پیادهروی به فعالیتی تفریحی کاهش یافته است (سورکین، 1398)، درحالیکه سلامت روان افراد را موجب میشود و در پی آن جامعهای سالمتر خواهیم داشت.
پل طبیعت در نسل من، پس از برج میلاد، به نمادی در شهر تهران بدل شده است که کموبیش بیشتر افراد حتی مسافران و غیربومیان را به ثبت عکس وامیدارد. المانی مدرن که سبب گردهماییها، ملاقات و محل فراغت عابران شد. پل طبیعت، کارکردی فراتر از یک پل را رقم زد. نمادی که کموبیش هر قشر و سطح اجتماعی را در خود جای میدهد؛ اما این همنشینی فرهنگها چقدر تداوم مییابد؟
مصرفگرایی؛ زدودن هالۀ تقدس
در این فضای پررمزوراز برابری، مفهوم «نیاز» به مفهوم «رفاه» بستگی دارد. نیازها عالمی را به تصویر میکشند که تأمینکنندۀ مقاصد است و این انسانشناسی طبیعتگرا نوید برابری میدهد. نظریهای که در این تفکر مستتر است، عبارت از این است که کلیۀ انسانها در برابر نیاز و اصل رضایت برابرند، زیرا تمام انسانها در برابر ارزش مفید اشیا و کالاها برابرند (بوردیار، 1394).
درواقع ایدۀ ایجاد شبکۀ رفتوآمد موازی در سطح بالاتر، ایدهای قدیمی است. خاندان مدیچی[1] کریدور[2] معروف به «وازاریانو» را در فلورانس دوران رنسانس بهعنوان راه هوایی شخصی خود ساختند تا به آنها اجازه دهد از اوفیزی[3] بر فراز آرنو[4] به دهلیزهای مجلل خود بروند، بدون اینکه پایین بیایند و با عموم مردم روبهرو شوند (سورکین، 1398). انگیزۀ چنین سامانههایی متفاوت است، اما این مسیرهای پیادهراه هوایی، اغلب برای حل مشکلات شهری و رفاه شهروندان یا فقط برای ایجاد فضای سرزندۀ شهری طراحی میشوند. در تجربۀ استفاده از پل طبیعت، کافهها و رستورانهای پل، خط بطلانی بود بر یکدست بودن بازدیدکنندگان از فضا. گویی تا قبل از رسیدن به منو[5]ی کافه، هویتهای مختلف، طبقات اجتماعی گوناگون و هر آنچه پایین پل خودنمایی میکرد مسکوت مانده بود. انگار راه فراری از نظام سرمایهداری و مصرفگرایی نیست!
جایی بر فراز شهر و دور از هیاهو، منفعت اقتصادی مانع از بهرهوری کامل امتیازات اجتماعی میشود. مفاهیم محیط و فضا بیشک از زمانی رواج بیشتری یافته است که درواقع ما از دیگر انسانها فاصله گرفتهایم (بوردیار، 1394). حال در این فضای انسانمدارانه که همۀ عناصر در پیشبرد هدف غایی انسان فرسودۀ عصر مدرن قدم نهادهاند، چرا فضایی در جهت تزکیه و تغذیۀ روح او نیافرینیم؟ ایجاد فضاهایی خلاقانه، اجرای موسیقی و نمایشهای هنری زنده و فضای کار اشتراکی و تعاملگرا مانند خلق اثر هنری یا فعالیتهای رقابتی میتواند در افزایش بهرهوری ادراک مخاطب از فضا مؤثر باشد که فرد را نهتنها از بعد جسمانی که به لحاظ روحانی و متافیزیکی از فضای شهری جدا سازد.
شاید کمی کمالگرایانه به نظر برسد، اما یافتن هر فرصتی در فضاهای عمومی در جهت ترمیم روح انسان مدرن، از هر اقدام دیگری حیاتیتر است.
این طبیعت هر پلی است که همزمان که پیوند میدهد، جدا هم میکند و حامل و حائل پیام است. این بزرگترین کشف بشر خواهد بود اگر بداند که در قبال نظامهای دالها چه باید بکند که بر زندگی سایههایی چنین سنگین نیندازد (گلی، 1388).
ازآنجاییکه پل، محلی عمومی است و حضور در آن رایگان است، دغدغۀ افراد زیادی در تحقیقات انجامشده، هزینۀ ورودی و اطلاع از میزان گرانی کافهها و رستورانها بود. همین امر آنها را به انتخاب گردش[6] خانوادگی سوق میداد. از طرفی قشر دیگری به دنبال یافتن همین فضاها در بهترین و تجملاتی حالت آن برای قرارهای کاری و دوستانه بودند. حال این کشمکش فرهنگی و اقتصادی باعث کنار کشیدن تدریجی یکی از این طبقههای اجتماعی میشود که اغلب این عقبنشینی مربوط به دستۀ دوم است. گویا چگونگی گذران اوقات فراغت گاهی به نشانۀ تشخص و تمایز بدل میشود.
با این تفاسیر، دو نوع نگرش به وجود خواهد آمد؛ اول آنکه بپذیریم جامعه متشکل از سطوح مختلف اجتماعی است و این امر غیرقابلانکار در همۀ اعصار کموبیش وجود داشته است. دیدگاه دیگر اینکه پلی مانند پل «طبیعت» کارکردی فراگیرتر از تبدیلشدن به نمادی تجملی و مناسب قشر خاص داشته است؛ بنابراین طبقهبندی افراد در این فضا امری ناعادلانه و منتفی تلقی میشود و دریغا که در این ملغمۀ همگانی دیگر معنا جایی ندارد.
منابع
- بودریار، ژان؛ لیوتار، ژان فرانسوا؛ واتیمو، جیانی؛ دلوز، ژیل؛ نگری، آنتونیو؛ هارت، مایکل؛ …؛ دریدا، ژاک (1386). سرگشتگی نشانهها: نمونههایی از نقد پسامدرن. ترجمۀ افشین جهاندیده، مهران مهاجر، صفیه روحی، مهدی سحابی، بابک احمدی، نیکو سرخوش، ترانه یلدا، لیلی گلستان، مانی حقیقی، گزینش و ویرایش: مانی حقیقی، تهران: مرکز.
- بودریار، ژان (1393). جامعۀ مصرفی. ترجمۀ پیروز ایزدی، تهران: ثالث.
- سورکین، مایکل (1398). بیست دقیقه در منهتن. ترجمۀ امیر یدالهپور، تهران: بان.
- شایگان، داریوش (1392). در جستوجوی فضاهای گمشده. تهران: فروزان.
- فلاحت، محمدصادق؛ نوحی، سمیرا (1391). «ماهیت نشانهها و نقش آن در ارتقای حس مکان فضای معماری». نشریۀ هنرهای زیبا، دورۀ 17، شمارۀ 1.
- گلی، فرزاد (1388). یک پل، سیوسه درنگ: از نمادشناسی تا هستیشناسی خیال. تهران: دهکده سلامت.
بدون دیدگاه