MISSION IMPOSSIBLE: DEAD RECKONING PART ONE (2023)
نیلوفر خادم پور:
اگر کسی قسمتهای پیشین فیلم اکشن «مأموریت غیرممکن» را ندیده باشد، با دیدن قسمت هفتم، کانسپت[1] کلی سناریوی فیلم را متوجه میشود. «روزشمار مرگ»[2] (Dead reckoning) همانند فیلم جیمز باند[3] ژانر اکشن و مهیج دارد و از طرفی با توجه به پارانویای عظیمی که در سرتاسر فیلم احساس میشود تداعیگر فیلم «شاهزادۀ تاریکی»[4] اثر جان کارپنتر[5] است؛ هیولای بیچهره، تعریفناپذیر و فریبندهای که میتواند خودش را به هر شکلی یا هر چیزی دربیاورد. در دل تاریکی اقیانوس برینگ در سیبری، هوش مصنوعی «خودآگاه»، به نام «انتیتی» (به معنی ناشناختگی)، خودش را در سکانس اول فیلم و در زیردریایی روسی حامل دستگاه دیجیتالی مرگبار بهعنوان یک «دشمن نامرئی» معرفی میکند که «دانا و حاضر مطلق» است. انتیتی که زاییدۀ علم، توسط انسان است، توسط دو کلید مجزا در زیردریایی روسی آزمایش میشود بهطوریکه زیردریایی در اعماق آب نامرئی و غیرقابلشناسایی است، اما در صحنهای پرتنش انتیتی به خودآگاهی میرسد و با برنامهای سریع و دقیق سرنشینان زیردریایی را فریب داده و سبب نابودی آنان توسط خودشان میشود. فضاها و مکانهای انتخابشده توسط کارگردان، کریستوفر مک کوری[6]، بسیار هوشمندانه با شخصیتهای فیلم در هماهنگی است.
این فیلم در شهرهای آمستردام، ابوظبی، رم، ونیز و نروژ سکانسهایی دارد که سعی میکند، تاریخ شهرها را با شخصیتهای فیلم بهصورت رمزآلود گره بزند و مخاطب در هر سکانس این گره را کشف کند؛ بهطور مثال درونگرایی شخصیت تام کروز شصتساله در نقش «ایتان هانت» بعد از چندین سال در سایه ماندن، به خاطر از دست دادن نیروهای خود طی مأموریتهای گذشته (که گویی خود را مقصر مرگ آنان میدانست) در فضایی تاریک و مخروبه برای دریافت پیامی از طرف سازمان بینالمللی پول آمریکا، دوباره ظاهر میشود. کسی که پیام را برای او میآورد جوانی کمتجربه است که در نور قرار دارد، اما ایتان زمانی که از تاریکی جملۀ رمز سازمان را برای پسر تازهوارد بازگو میکند از سایه بیرون میآید. چنین کنتراست[7]ی بسیار هوشمندانه جهت ورود مجدد مأمور باتجربه (ایتان) به فیلم برای به دست آوردن کلیدهای کنترل انتیتی و از بین بردن آن است. ایتان، طبق روال قسمتهای پیشین «مأموریت غیرممکن»، همچنان سعی دارد تا محافظ جان تمام کسانی که دوستشان دارد یا محافظ جان کسانی که نمیشناسد، حتی به قیمت از دست دادن جان خودش، باشد. در صحنهای دیگر، او به دنبال دوست دیرینۀ خود «ایلسا فاوست» که نیمی از کلید دست اوست، به صحرایی عظیم و خالی از سکنه میرود. شجاعت زنانۀ ایلسا با وجود ترد شدنش از سازمان و محافظت از کلید در میان تپههای شنی و زمینهای نمکی، حاکی از شخصیت بدون مرز، مرموز و ریسکپذیر اوست.
در سکانسی دیگر ایتان به دنبال دزد کلید به اسم «گریس» به فرودگاه ابوظبی میرود. بزرگی و شلوغی فرودگاه نشان از این موضوع دارد که ایتان، با وجود هرجومرج مسافران و گروههای مختلفی که در تعقیبش بودند، با سرعت و هوشمندی تمام توانست از قسمت سقف فرودگاه (مکانی بسیار بدیهی برای فرار) فرار کند و غیرممکن را ممکن سازد. در یک صحنۀ کلیدی، مهمانی بسیار مجللی در داخل کاخ «دوج» ونیز توسط خانمی با نام مستعار «بیوۀ سفید» (فروشندۀ اسلحه) ترتیب داده شده بود. این سکانس، نشانهای از نوعی رویارویی با قدرت بازی (که ممکن است خود شخص دوج، مقام عالی ونیز در قرن گذشته، در پی ابراز چنین قدرتی بوده) است. البته کارگردان، کریستوفر مک کواری، خواسته با نور و پروژکتورهای دیجیتال این کاخ قدیمی را به یک شخصیت شاخص و قدرتمند تبدیل کند که احساس زنده بودن بعد از گذراندن سالهای زیاد را القا میکند. بسیاری دیگر از گرههای مهم فیلم در پیوند با فضا را میتوان ساعتها بررسی کرد. تعقیب و گریز با فیات زرد رنگ در خیابانهای تاریخی رم و پلههای اسپانیایی سیصدساله که نشان از قدرت ریسکپذیری کارگردان دارد. سکانس صحبتهای احساسی ایتان و ایلسا (یار قدیمی ایتان) روبهروی بنای کلوسئوم رم، سپس از دست دادن جان ایلسا در ونیز روی پلی که آب در زیر آن جریان دارد یا سکانس جنگ هانت با دشمنانش در قطار در حال گذر از پل کیلینگ نروژ در اینسبروک[8] اتریش، حاکی از گردشگر محور بودن فیلمهای کریستوفر مک کوری است.