A MILLION MILES AWAY (2023)
علی اکبری:
فیلم «یکمیلیون مایل دورتر»، داستان زندگیِ خوزه هرناندز[1]، فضانورد-مهندس-کشاورز مهاجر مکزیکی را با روایتی الهامبخش و تأثیرگذار به تصویر میکشد. فرم فیلم به نفع محتوا، عقب کشیده است و مضامین عاطفی، احساسی، عشق، تلاش و ایثار بهخوبی در بستر جامعۀ سنتی آمریکای لاتین خود را بروز میدهد و مخاطب را درگیر میکند. کارگردان بهخوبی توانسته است لحظات عاطفی ایجاد کند و بارها مخاطب را بگریاند یا بخنداند. خوزه هرناندز با بازی ماهرانه و تأثیرگذار مایکل پنا[2]، با رؤیای کودکانۀ رسیدن به ستارگان و این پرسش فلسفی که ستارگان به چه درد میخورند؟ از کارگری در مزرعه به مهندس برقی تبدیل میشود که نهایتاً پا به ناسا میگذارد. یازده بار درخواست برای ورود به جمع متخصصان ناسا و هر بار رد درخواستش، نهایتاً با همراهی، همفکری، همدلی و عشق ادِلا، همسرش، توأم شد و برای بار دوازدهم به پیشنهاد او بهصورت حضوری درخواست خود را مطرح کرد و در این مدت، با ارادهای تحسینبرانگیز تلاش کرد تا صلاحیتهای لازم برای تحقق رؤیای ذهنیاش را در جسم و روحش ایجاد کند. نزدیک به چهارده روز زندگی در ایستگاه فضایی به سال ۲۰۰۹ در مأموریت STS-128 تحقق رؤیای کودکیاش در ۴۷ سالگی بود؛ زمانی که توانست آسمان را از کمی نزدیکتر و زمین را از کمی دورتر نظاره و لمس کند. سالازار[3] در نقش «ادلا»، همسر هرناندز اجرای بهیادماندنی و دوستداشتنیای ارائه میدهد و رابطۀ آنها در نهایت لطافتش پیش چشم بیننده واقعی به نظر میرسد.
فیلم بارها به زندگی غربی و لاتین رفتوبرگشت دارد و مخاطب را با جهانهای موازی متفاوت مواجه میکند. نقاط برجستۀ فرهنگ سنتی مکزیک و اسپانیاییتباران آمریکای لاتین ازجمله ارزشهای خانوادگی و موسیقی جداییناپذیر از زندگی روزمره بهموازات فرهنگ کار و تلاش همراه با کمی نژادپرستی را پیش چشم میآورد و احساسات مخاطبان را برمیانگیزد. دوگانۀ موفقیت در کار و رسیدن به آرزوی کودکی یا پرداختن به زندگی روزمره و روابط خانوادگی، اثربخشترین صحنههای فیلم را خلق کرده که بهخوبی کارگردانی شده است. رابطۀ ویژۀ خوزه با پسرعمویش بتو (بابی سوتو)، که مانند والدینش یک کارگر مزرعه شد، یکی از این دوگانهها را میسازد؛ دوگانۀ آرزومندی و تلاش برای رسیدن به آن یا پذیرفتن شرایط عادی زندگی و گذران عمر در موقعیتی که از ابتدای تولد چشم به جهان گشودهای و خود را در آن یافتهای. برخوردهای این دو جهان در ذهن هرناندز تبدیل به موقعیتهای برهمکنش و تعامل میشود نه تقابل و فیلم در موقعیتهای مختلف آن را نشان میدهد؛ ازجمله خوزۀ در حال رانندگی به سمت محل کار و پخش شدن خبر انفجار در یک مزرعه از رادیو؛ استفاده از ذرت بهعنوان سفینۀ فضایی یا با لباس فضانوردی ظرف شستن خوزه. چنین صحنههای دلانگیزی در فیلم کم نیست و سخت است که مخاطب تحت تأثیر عظمت چالشی قرار نگیرد که او پذیرفته است و میکوشد در این مبارزه، پیروز شود.
با توجه به اینکه فیلم زندگی فردی را به تصویر میکشد که حی و حاضر است، کارگردان تلاش کرده است همهچیز در موقعیت میانه بایستد، به این معنا که نه موقعیت آمریکایی را یک موقعیت نژادپرستانۀ محض معرفی میکند و نه زندگی کشاورزان و کارگران مکزیکی مهاجر در آمریکا و حتی مهاجران فصلی را آنچنان فلاکتبار و اسفناک نشان میدهد. فیلم تلاش میکند بر تحقق رؤیا از طریق تلاش مستمر، پایمردی و کسب شایستگیها همانطور که واقعاً در زندگی هرناندز اتفاق افتاده است، تمرکز کند و نهایتاً آمریکا را برای در اختیار گذاردن موقعیتهای پیشرفت برای همۀ کسانی که برای رؤیاهایشان میجنگند، میستاید. برخی معتقدند که فیلم نتوانسته یا فرصت را از دست داده است که از روایت خردمقیاس خود عبور کند و به کلانروایتها ذیل روایت اصلی اسطورۀ رؤیای آمریکایی بپردازد. شاید موضوعاتی مانند نامتقارن بودن توسعه در شمال و جنوب جهان، مهاجرت، موقعیتهای جنسیتی در زندگی روزمره و نقشپذیری افراد در جهان سنتی، تضادهای نسلی در نظام خانواده، میتوانست مضامینی باشد که فیلم را معنادارتر بکند، اما روشن است که ارادۀ کارگردان بر این امر بوده است که فیلم در زندگینامه باقی بماند و اگر معانی ضمنی دیگری را دلالت میکند، احساساتی را در ذهن مخاطب برانگیزد و کمی به فکر فروببرد، اما به سیر داستان برگرداند و مراقبت کند تا مخاطب از داستان زندگی پر چالش خوزه هرناندز دور نشود.
در پایان میتوان تأکید کرد که فیلمهایی که به زندگی افراد موفق میپردازند که در طول عمر خود برای تحقق آرزوهایشان تا سر حد جان تلاش کردهاند، به جهت بازنمایی ارادۀ انسان برای رسیدن به هر خواستهای که در ذهن دارد، فیلمهای الهامبخش و تأثیرگذاری هستند که موردتوجه و تحسین مخاطبان واقع میشوند. فیلم بهواسطۀ احترامی که هرناندز به سمت خود جذب میکند، مقبول و مورد تحسین واقع شده است.