کنت؛ سر کردن با تجربۀ تروماتیک مشترک

04:46520

  El CONDE (2023)

علیرضا خادم:

حالا درست پنجاه سال از آن روز نحس و آن کودتای کذایی می‌گذرد. انگار آنچه با کودتای یازدهم سپتامبر 1973 در شیلی رخ داده است از حافظۀ جمعی پاک نمی‌شود. تصویر دردناکی از گذشته‌ای نه چنان دور که مترصد فرصتی است تا در لحظۀ حال متجلی شود. فیلم کنت پابلو لارائین ادای دینی است به آن گذشته؛ گذشته‌ای که انگار به‌تمامی نگذشته و ردپایش در لحظۀ حال باقی مانده است. بی‌جهت نیست که مارکس زمانی در رسالۀ «هجدهم برومر لوئی بناپارت» خود گفته بود: «بار سنت همۀ نسل‌های گذشته با تمامی وزن خود بر مغز زندگان سنگینی می‌کند». آری! زخم‌های نهفته در گذشته در انتظار فرصتی است تا دوباره بدل به موضوع لحظۀ حال شود. فیلم از این نظر، بروز و تجلی آن زخ‌هایی است که با کودتای پینوشه بر حافظۀ جمعی نشسته: تقلایی برای وررفتن با تجربۀ تروماتیک مشترک؛ تقلایی که هم می‌تواند تسلی‌بخش باشد و هم آزاردهنده. اینکه تا کجا کلنجار رفتن با گذشتۀ تروماتیک می‌تواند خصلتی تسکین‌دهنده داشته باشد و از چه نقطه‌ای به بعد، این تلاش بدل به‌نوعی خودآزاری می‌شود، فرمول از پیش‌اندیشیده‌شده‌ای ندارد. کنت سعی دارد بر این مرز باریک میان خصلت تسلی‌بخش کلنجار رفتن با تجربۀ تروماتیک و خصلت آزاردهندۀ آن حرکت کند. اینکه تا چه اندازه در این تلاش خود موفق عمل می‌کند، جای پرسش دارد. کم نیستند موقعیت‌هایی که در آن‌ها، فیلم دچار لغزش اساسی می‌شود و به دام قسمی خودآزاری می‌افتد. به نظر می‌رسد دلیل این قبیل لغزش‌ها در نحوۀ بیانگری فیلم نهفته است. فیلم ازنظر شیوۀ بیانگری‌اش، فوق‌العاده زیاده‌گوست. همین پرگویی است  که در سکانس‌هایی از فیلم آزاردهنده می‌شود؛ انگار که بخواهد با ترفند بیش‌ازحد گفتن، آنچه انتقال‌ناپذیر به نظر می‌رسد را به‌زور منتقل کند.

کنت پرتره‌ای است بهت‌انگیز از ژنرال پینوشه و آنچه با کودتای او و همراهانش بر شیلی گذشته. استعارۀ خون‌آشام به مدد قلم کنایه‌آمیز گیرمو کالدرون (نویسنده) به‌خوبی در فیلم کار می‌کند. انگار ادبیات و سینما حالا حالاها مدیون برام استوکر و شاهکارش «کنت دراکولا» خواهد بود. سیمای رعب‌انگیز ژنرال با خون‌خواری و عمر جاودانه به‌عنوان دو خصیصۀ خون‌آشام تشدید می‌شود. این سیمای دهشتناک، به‌واسطۀ نماهایی با زاویۀ دید از پایین (Low Angel) به‌مراتب بیش‌ازحد معمول درنده‌خو جلوه می‌کند. خون‌آشام به ‌هنگام شب بر فراز آسمان‌خراش‌های سانتیاگو به پرواز درمی‌آید و به شکلی تصادفی قربانی می‌گیرد؛ خواه این قربانی زنی مسن خفته در رختخواب باشد، خواه کارگری مشغول به کار در یک واحد تولیدی. این دومی اما انگار به‌کلی تصادفی نیست؛ چراکه به‌خوبی با دغدغۀ آن روزهای ژنرال هم‌خوان است. او که به مدد اجرای تمام‌کمال دستورکارهای نئولیبرال، موفق شد تا واحدهای تولیدی عمومی به‌جامانده از دورۀ ریاست جمهوری سالوادور آلنده را به‌کلی نابود کند، در گام بعد، با واگذاری آن‌ها به نزدیکان خود، راهی مطمئن برای تثبیت قدرت و بازآرایی طبقاتی پیدا کرد. گویی حرکت شبح‌‌وار او بر فراز شهر، استعاره‌ای است از حرکت مدام سرمایه در چرخه‌های متفاوت انباشت. شاید بی‌دلیل نباشد که در سکانس‌های پایانی، مارگارت تاچر، در نقش مادر خون‌آشام ظاهر می‌شود. در برابر بانوی آهنین (لقب تاچر) چه می‌توان کرد جز اطاعت و تسلیم! آری این‌گونه سیمای شریرانۀ پینوشه در دنیای واقعی به جهان درون فیلم راه پیدا می‌کند.

در جریان اعتراضات چند سال قبل شیلی، همین زخم‌های به‌جامانده بر پیکرۀ جمعی، با نیرویی سهمگین در لحظۀ حال پدیدار شد. گویی این خود رنج سرکوب‌شدۀ نسل‌های گذشته بود که از زبان انبوهۀ به حرکت درآمده، فریاد آزادی سر می‌داد. حالا دیگر رنج‌های گذشتگان به یاد آورده شده بود. دردهای گذشته به‌حساب آمده بود. به‌حساب آمدن نقطۀ مقابل از قلم افتادن است. آری! اما کیست که نداند همۀ رنج‌های گذشته آن‌قدر خوش‌اقبال نیستند که به یاد آورده شوند؛ گاهی برخی از آن‌ها برای همیشه از قلم می‌افتند و به دست فراموشی سپرده می‌شوند. به همین خاطر شاید به یادآوردن پیش و بیش از هر چیز پاسداشتی باشد برای تمامی آن دردهایی که بر حافظۀ جمعی سنگینی می‌‌کند: از کسانی که در روزهای ابتدایی کودتای آن سال شوم ناپدید شدند تا بدن‌‌های شکنجه‌شدۀ آزادی‌خواهان و کسانی که با دستور جوخۀ موسوم به «کاروان مرگ» به قتل رسیدند. برخلاف تاریکی بهت‌انگیز فیلم، سیل آن جمعیت انبوه در جریان اعتراضات چند سال قبل، به‌هنگام روشنایی روز در خیابان‌های سانتیاگو جاری شد. همان‌جایی که تا چندی پیش، شب‌هنگام، خون‌آشام بر فراز ساختمان‌هایش به پرواز درمی‌آمد، حالا به هنگام روز، در تسخیر مردمی بود که باهم و یک‌صدا ترانۀ جاودانۀ ویکتور خارا را فریاد می‌زدند: «مردم متحد هرگز شکست نخواهند خورد» و عاقبت «سرود آزادی سر داده می‌شود».

پینوشت

[1] Comic Strip

[2] Umberto Eco OMRI (1932-2016)

[3] Hercules

[4] Siegfried

[5] Hruotland

[6] Pantagruel

[7] Peter Pan

[8] Barry Allen

لینک کوتاه
https://koochemag.ir/?p=15374