فرم، فرمال، فرمالیست یا فرمالیسم انتقادی واژههای پرتکرار در گفتمان هنر و معماری است که نسبت آنها با یکدیگر و حتی ماهیت، نهاد و سرشت هرکدام به تنهایی و با شفافیت نمایان نیست. این عدم شفافیت در برخی مفاهیم مانند کانسپت، ایده و فرم، همواره باعث بروز مناقشات همراه با کجفهمی در بین هنرمندان و معماران حرفهمند و معماران نظریهمند بوده است.
به علت نقشی که معماری در شکل بخشیدن به فضاهای دربرگیرندۀ انسان دارد، برخلاف دیدگاههای فلسفی بهویژه افلاطون که فرم را بیشتر بهمثابۀ ایده بهمنزلۀ یک تصور ذهنی که همچنین میتواند مفهومی انتزاعی باشد که به شکل تصاویر ذهنی ارائه نمیشود (1995 ,Audi)، در معماری، تلقی فرم بهمثابۀ شکل[1] رایجتر بوده که همین مسئله از علل اصلی ابهام مفهوم فرم در معماری بوده است (بلوری بزار، مستغنی، 1398).
فرم به معنای شکل، بر آن ویژگیهایی که توسط حواس دریافت میشود و فرم بهمثابۀ ایده بر ویژگیهایی که توسط ذهن شناخته میشود، تعریف میشود. با استناد به نظر آدریان فورتی[2] استاد برجستۀ تاریخ معماری، بیشترِ آنچه دربارۀ فرم در معماری گفته شده مربوط به فیصله دادن ابهام این دو معنا بوده است؛ به نظر میرسد از قرن نوزدهم میلادی و تفسیرهای کانت، گوته و هِگل از فرم، همچنان دستیابی به یک نقطهنظر ثابت از کاربرد فرم به دست نیامده است. یافتهها نشان میدهد که تحول مفهوم فرم ریشه در تحول شناخت معماری از سه منظر هستیشناسی، زیباییشناسی و معرفتشناسی دارد. در میان این نیروها، معرفتشناسی و تحلیل نحوۀ شناخت انسان مهمترین عامل تحول فرم از گفتمان پیشامدرن تا دورۀ معاصر بوده است (عادلی، ندیمی، 1399).
فارغ از بررسی ریشههای فلسفی و خاستگاه فرمالیسم در هنر و معماری که متأثر از تحول اندیشۀ معماری در طول تاریخ خود و خودنقدکنندگی متداوم در بازههای تاریخی که دارای اندیشمندان نظریهپرداز بوده است به توسعه، بهبود و تکامل خود کمک کرده است و موجب شده تا امکان تفکیک معماری در قالب سبک صورت بگیرد؛ از جمله سبکهایی که امروز آنها را اینگونه تفکیک میکنیم: معماری روم، معماری صدر مسیحیت، معماری بیزانس، معماری رومانسک، معماری گوتیک، معماری رنسانس، معماری باروک، معماری روکوکو و غیره که با آمدن هر سبک جدید که اغلب با نگاه انتقادی به سبک پیش از خود شکل گرفته است سبک و شیوۀ قبلی نقش کلاسیک را در تاریخ پیدا کرده است.
این نگاه انتقادی در معماری معاصر غرب همچنان دنبال شده و در اندیشههای معمارانی همچون پیتر آیزنمن[3]، رابرت ونچوری[4] و رِم کولهاس[5] با کم و کیف متفاوت نمود داشته است، اما این
تلاشهای انتقادیِ دارای نتایج متعارض، در نهایت به بدگمانی عمیقی نسبت به نظریۀ معماری دامن زده است. آنها دوباره تأکید کردهاند که معماری میتواند با تأکید بر خوانش انتقادی از تاریخ، خود دانشی باشد پذیرای پرسشهای جدید و با قابلیت تغییر و نه یک ایدئولوژی بسته مبتنی بر پاسخهایی به پرسشهای محدود.در مثالی دیگر در طی دهۀ گذشته، انعکاس فزایندهای در مورد شرایط و محدودیتهای متریال در پرکتیس[6] معماری وجود داشته است که به نظر میرسد که تنها مدلهای تحلیلی تأثیر کافی بر معماری نداشته و درعینحال تمایل به نظریهپردازی ساختاری از شیء معماری[7] نیز وجود دارد. بازگشتی به واقعیت مادی معماری، بدون از دست دادن بینش بازتاب انتقادی پایدار پنجاه سال گذشته (2009 ,Schrijver).
اما آنچه در معماری ایران، حداقل طی بیست سال گذشته بهعنوان یک موقعیت بحرانی دیده میشود، خلأ کامل تفکر انتقادی نسبت به فرمالیسم در معماری ماست. تفکری که با نگاهی تاریخی در دورههای مختلف معماری ایران همچون غرب، امکان توسعه و تغییر را در قالب شیوههای ایلامی، پارسی، پارتی، خراسانی، رازی، آذری، اصفهانی، تهرانی و دوران تحول میسّر کرده بود. این خلأ در یک بزنگاه تاریخی نامشخص فرصت ظهور و نمو هژمونی[8] معماری ملقب به کلاسیک/نئوکلاسیک را در شهرها و روستاهای ایران از شرق تا غرب و از شمال تا جنوب کشور ایجاد کرد.
اما آنچه کار را سخت میکند، روزگار برزخی امروز جامعۀ فرهنگی- هنری ایران است، در روزگاری که درگیری اصلی جامعۀ ایرانی در مورد نیازهای اساسی یک انسان به نیازهای زیستی[9] خلاصه شده -بخوانید محکوم شده- و هرروز بیشتر در باتلاق تورم اقتصادی گرفتار میشود، نامعلوم بودن آینده بهقدری غیرقابلتحمل به نظر میرسد که پرداختن به مسائل تئوری و انتظار ظهور یک معمار منجی برای نظریهپردازی فرمالیسم انتقادی مبتنی بر مختصات اجتماعی و سیاسی ایران، شبیه به رؤیای دستنیافتنی رسیدن و پرداختن ایرانیان به رأس هرم سلسلهمراتب نیازهای مازلو[10] -خودشکوفایی[11]– برای محقق ساختن حداکثر تواناییهای بالقوهٔ معمار توسط خود، انتظار زیادی خواهد بود؛ و گفتۀ مازلو «آنچه انسان میتواند باشد، باید بشود» (الوانی، 1386) با علامت سؤال جدی مطرح است. در این شرایط نگاه منطقی به زندگی برای یک معمار تنها به گرداندن دخلوخرج دفتر کار خلاصه شده و تنها راه آن به فرمانبرداری کامل از مشتری محدود شده است. صادقانه باید گفت در حال حاضر همهچیزمان در ظاهر و باطن بههم ریخته است از جمله ریخت و فرم.
منبع:
الوانی، سید مهدی (1386). مدیریت عمومی، تهران: نشر نی، چاپ سیام، ص ۱۵۷.
بلوری بزاز، مونا؛ مستغنی، علیرضا (1398). «فرمالیسم در معماری و نسبت آن با مفهوم فرم»، نشریۀ علمی و معماری صفه، دورۀ 29، شمارۀ 4، زمستان، صص 18-5.
عادلی، سمیرا؛ ندیمی، هادی (1399). «مرزهای مفهومی فرم در معماری»، نشریۀ علمی باغ نظر، دورۀ 17، شمارۀ 89، پاییز، ص 55.
Audi, R, (1995). Cambridge Dictionary of Philosophy, Cambridge; New York: Cambridge University Press, p. 355.
Schrijver, L (2009). Whatever Happened to Projective Architecture? Rethinking the Expertise of the Architect, FOOTPRINT Agency in Architecture, Spring, pp. 123.
بدون دیدگاه