معماران جادوگر؛ زندگی عاشقانه خانم معمار و آقای منتقد

مرتضی خیاط پور نجیب
14:471.7K0

فراستی: متر من فرم است و سر این فرم هم حدود ۳۰ سالی است که دادوبیداد می‌کنم و با این متر می‌سنجم. من جزو معدود آدم‌هایی در ایران هستم که با نقد زندگی می‌کنم. نقد برای من یک‌جور دلیل اجتماعی زنده‌بودن و پروژه‌ام است. نقد اصلاً حاشیه و کسب‌وکار نیست، چراکه می‌توان کسب‌وکار بهتری داشت.
مدیری: من الآن دربارۀ مسعود فراستی به نکتۀ جالبی رسیدم، بسیاری از افراد نسبت به بیان گزنده و نقد بی‌رحمانه‌ای که مسعود فراستی دارد، منتقد هستند. من این را فهمیدم که وقتی متر در موسیقی، ادبیات و سینما، افراد برتر جهان باشند معلوم است که ۹۰ درصد آثار ما به درد نمی‌خورد! (پایگاه اطلاع‌رسانی سیما، 1399)

 

به نظر می‌رسد نقد آثار معماری و اندیشه‌های معماران نسبت به آثار سینمایی و اندیشه‌های فیلمسازان، به علت عدم بیان واقعیتِ نشان‌دهندۀ ارتباط بین افکار و آثار معماری و ادعاهای مطرح‌شدۀ معماران، پیچیده‌‌تر است و این عدم بیان واقعیت، روند نقد و فهم افکار را برای منتقدان بالقوه با سوءبرداشت برای پرداختن به مباحث تئوری/نظری همراه کرده است. این آسیب رایج باعث می‌شود، زمان زیادی صرف فهم و تحلیل صحبت‌های غیر مرتبط با موضوع شود، رجوع به واقعیت‌های کار به تعویق بیفتد و از به وجود آمدن معماری در یک منطق قابل‌درک و قابل گفت‌وگو جلوگیری شود.
این در حالی است که معمار برای بیان و توسعۀ نظرات بااهمیت خود که ممکن است ساده اما اثرگذار باشد، راه‌های آسانی هم دارد؛ بیان صریح آن‌ها در یک یا چند خط، یا در یک یا چند تصویر و دیاگرام و برای نقد خود، از همفکری اطرافیان دلسوز استفاده کند تا به پیشبرد نظراتش کمک کنند. به‌عبارت‌دیگر، در نقد و توسعۀ یک معمار، اولویت با نگاه و طرز فکر ارائه‌شده توسط اوست. این نظرات می‌تواند آلترناتیو باشد، یا فقط به اصلاح وضع موجود بپردازد، می‌تواند به فرم، فضا، معنا، فرهنگ و تکنیک متمرکز شود، یا توسط معماری، با قابلیت ایجاد ارزش‌افزوده به دیگر رشته‌ها بها دهد و به نحوی آن‌ها را در خود انعکاس دهد. با این ظرفیت، معمار می‌تواند فرضیات و نظراتی داشته باشد و پیش از سعی در به اثبات رساندن آن به‌عنوان تئوری و به‌کارگیری آن در حرفۀ خود، نظرات را تجزیه‌وتحلیل کند و درنتیجه ظرفیت توسعۀ افکار خود را بسنجد.
معمار در طول دوران حیات حرفه‌ای خود که برای برخی مانند نیمایر[1]، کنزو تانگه[2]، یو مینگ پِی[3]، کوین روشه[4]، رابرت ونچوری[5]، پس از نودسالگی نیز ادامه داشته است، باید نظر خود را با متر و عینک و ترازهای دقیق بسنجد و در جهت تدقیق و پیشبرد نظر خود که موجب مشخص شدن متر و عینک نقد خود هم می‌شود به‌صورت شفاف بکوشد. در این مسیر معمار طی سال‌های متمادی می‌تواند همچون جادوگران انواع وِرد و طلسم‌ را برای اعمال روی مشتری، منتقدان و مردم بیاموزد و با کمک آن‌ها عملیات جادویی/معماری را انجام داده یا هدایت کند و همچون دنیای هری پاتر به درجات بالاتر جادوگری برسد تا پس از نظرورزی آگاهانه، به چگونگی رسیدن از نظرورزی به معماری متعالی دست پیدا کند. در نتیجۀ این مسیر به احتمال زیاد طولانی، با رسیدن به خودآگاهی و صداقت، ارتباط بین سخنان و کارهای او قابل‌ باور است و می‌تواند راحت‌تر از قبل با مردم و مشتریان و منتقدان ارتباط برقرار کند. در مثالی معمارانه، یک معمار علاقه‌مند و معتقد به جنبش مینیمال، باید صادقانه اعلام کند که با دلایلی -حتی مبتنی بر سلیقۀ شخصی- در پی به‌روز کردن و بسط دادن نظرات یک معمار یا نظریه‌پرداز نخبۀ مینیمالیست مثل جان پاوسون[6] یا آلبرت کامپو بائسا[7] است، یا معمار دیگری ممکن است معماری را همانند پیتر زومتور[8] یا استیون هال[9] موضوعی پدیدارشناسانه[10] بداند و اعتقادی به تئوریزه کردن نظرات نداشته باشد و اجازه دهد معماری او با عینک هنرمندانه شناخته شود و مورد قضاوت قرار گیرد و به همه شجاعانه یادآوری کند که از هزارهٔ چهارم پیش از میلاد، اختراع چرخ در سرزمین باستانیِ سومر انجام شده و بشر از آن زمان تاکنون فقط در حال توسعۀ آن است.
اکنون می‌توان گفت گذشت زمان می‌تواند ارزش و اعتبار معماران را مشخص کند، به شرط آنکه بتوانند با مشخص کردن نظرشان و ایجاد امکان تحلیل منتقدان که در صورت مداومت و آگاهی نتایج ملموس فکری در پی دارد، در کنار تمرین‌هایشان امکان نقد خود را هم فراهم کنند. به عبارتی، با عینک مخصوص نقد هر معمار که می‌بایست توسط خود او معرفی بشود، می‌توان او را در مختصات خودش و از جهت همان عینک نقد کرد.
اما به نظر می‌رسد که معماران ایران به‌ویژه در مقیاس معماران ستاره[11] احساس مثبتی مبنی بر نقد شنیدن ندارند. اگر از ایشان دلیل این مسئله را بپرسید، چه‌بسا به شما خواهند گفت که ما در ایران منتقد حرفه‌ای معماری نداریم! یا اگر نام چند منتقد را هم ببرند هیچ‌گاه به متن و نظری در مخالفت با آن معمار‌جادوگر برخورد نخواهیم کرد. حال اینکه تعریف ایشان از منتقد حرفه‌ای چیست و چقدر درست است هم جای سؤال دارد؛ اما سؤال ضروری از منتقدان معماری در ایران با الهام از عنوان کتاب جیمز الکینز[12] «بر سر نقد هنری چه آمد؟» این است که دلیل این همه لطایف‌الحیل و نرمش با معماران در ایران چیست؟ بر سر منتقدان معماری در ایران چه آمده است؟ این میزان از توصیف و گرایش به بی‌طرفی با معماران و آثار معماری از کجا نشئت می‌گیرد؟
آنچه می‌توان به قطعیت در مورد ارتباط به ظاهر عاشقانۀ منتقدان و معماران بیان کرد، وجود تصورات واهمه‌برانگیز برای گروه اول در فضای حرفه‌ای نسبت به گروه دوم است؛ اما آیا معماران‌جادوگر این سرزمین به‌واقع شخصیتی خودپسند و به‌دوراز واقعیت‌های زندگی روزمره دارند و قادر به دیالوگ با سایر اقشار درون/برون حرفۀ خود نیستند؟ به نظر می‌رسد این جایگاه معماران، محصول رابطۀ خدای‌گونه، البته بی‌خبر از بندگان خود است. به‌عنوان‌مثال دیگر، اگر یک منتقد از معماران ستاره که در انجام پروژه‌های معماری با توانایی و امکانات افزون‌تر نسبت به اکثریت معماران هستند، بپرسد: راهبردها یا سیاست‌های معمارانۀ شما چه تناسبی با یکی از مسئله‌های اصلی جاری و پیش روی ایران مانند بحران تأمین آب، تخریب محیط‌زیست، تخریب منابع خاک، رکود اقتصادی، فقر و نابرابری، معضلات اجتماعی، حقوق شهروندی، مسائل سلامت روان، پیامد‌های تغییرات اقلیمی، توجه به انرژی‌های نو، مشکلات ناشی از سبک زندگی جدید، حرکت به سمت پیری جمعیت، مشکلات هویتی، تغییر الگوی خانواده، افزایش قیمت مسکن، تورم و مسائلی ازاین‌دست داشته است؟ او در حالتی آرمان‌گرایانه، تأملی خواهد کرد و به شما از مسائل و مشکلاتی خواهد گفت که در تفکر هیچ کارشناسی نمی‌گنجد و شما را با حس شرمندگی برای سؤالی که پرسیده‌اید مواجه خواهد کرد. عجیب‌تر آنکه معماران ایرانی فارغ از عدم ارتباط و عدم احساس نیاز به ارتباط با منتقدان، همواره دچار تضاد نهادینۀ منافع و دیدگاه‌ها در تعامل معمار و مشتری خصوصی و دولتی به‌عنوان  سرمایه‌گذار هستند؛ این مسئله از

آنجایی عجیب است که مشتری، بر مبنای خواسته‌های مالی سودجویانۀ مشخص، پروژه را به معمار سفارش می‌دهد، اما گاهی، معمار به‌واسطۀ آنچه رِم کولهاس[13] از آن با عنوان ژن ایدئال‌گرای آرمان‌شهری در پروژه‌ای که سفارش می‌گیرد، تمام هم‌وغم خود را صرف تولید و به تصویر کشیدن «شاهکار معمارانه‌ای» می‌کند که همیشه منطبق بر خاستگاه‌های اولیۀ تعریف پروژه نیست (Zalewski, 2005).
شاید این جداییِ بحرانیِ معمار ایرانی که به‌صورت تولید انبوه از دانشگاه در حال فارغ‌التحصیلی است، واقعیت‌های زندگی روزمرۀ بدنۀ جامعه، خواسته‌ها و نیازهای واقعی مخاطبان و مشتریان، ریشه در عدم ثبات روزافزون اجتماعی و اقتصادی کشور داشته باشد و در نبود منتقدان بی‌رحم که نتوانسته‌اند همانند منتقدان و نویسندگان سینما برای خود به یک تشکیلات قوی و قابل‌توجه دست پیدا کنند، به معماران حسی شبیه به احساس داشتن جایگاه خدایگان معماری مدرن، یعنی والتر گروپیوس[14]، میس وندر روهه[15] و لوکوربوزیه[16] بدهد، یعنی نگاهی از بالا به پایین نسبت به بستری که در آن طراحی می‌کنند و این اعتقاد که رسالت ایشان در معماری، فقط بر مبنای خواست و ایدئال‌های شخصی خودشان و در راستای تولید الگوهای جدید برای ارتقای کیفی معماری در بازنگری پروژه‌های کلان فکری معماری است. بدین ترتیب، معمار که در نقش خدا نشسته، برخلاف خدا در فیلم عهد کاملاً جدید/ انجیل تازه[17]، دیگر زمانی برای توجه به موضوعات به نظر پیش‌پاافتاده‌ مثل توجه به نظرات منتقدان یا واقعیت‌های زندگی روزمرۀ بدنۀ جامعه نخواهد داشت؛ همان‌طور که منتقد معماری راجر اسکروتن[18] در نقد معماری فرانک گری[19] می‌نویسد: «هدف معمارستارگانی همچون گِری ایجاد یک شوک بصری در مخاطب است و نه ساختن برای مردم» (The American Spectator, 2012).
البته رکود اقتصادی در دوران کنونی شرایط تولید معمارستارگان جدید را هرروز محدودتر کرده است و شاید بتوان گفت که تعداد مشتریانی که ریسک محصولات جدید را می‌پذیرند حتی در کشورهای روسیه، عربستان سعودی، امارات متحدۀ عربی، قطر و جمهوری آذربایجان که طی سال‌های اخیر به سبب درآمدهای سرشار نفتی و گاز طبیعی با حاکمان دیکتاتور و مستبد و غیرقابل نقد، سرگرم ساخت پروژه‌های ساختمانی کلان‌پیکر با سفارش به بزرگ‌ترین دفاتر معماری و معماران جهان بودند هم کاهش چشمگیری داشته و با توجه به تأثیر کرونا بر اقتصاد جهانی، چه‌بسا در آیندۀ نزدیک هم پروژه‌های واقعی، کمتر به‌عنوان عرصه‌ای برای بروز ایده‌ها و الگوهای نو خواهند بود.
منتقدان معماریِ مستقل، آزاداندیش، صریح و جاه‌طلب، فراموش نمی‌کنند که نیچه گفت: «تقدس‌گرایی سرمنشأ «دیكتاتورى» و «استبداد» است. هر چیزى كه مقدس نامیده شد؛ یعنى اینكه شما دیگر حق ندارید به‌راحتى دربارۀ آن اظهارنظر كنید؛ و كوچک‌ترین انتقاد و مخالفتى با آن، هزینۀ سنگینى به دنبال خواهد داشت. این «مقدس» مى‌تواند هر چیزى باشد: یک كتاب، یک دین، یک انسان، یک بنا و [یک معمار]… با تقدس‌گرایی مبارزه كنید؛ هیچ‌كس و هیچ‌چیز آن‌قدر مقدس نیست كه نتوان آن را به نقد كشید».معماران «حرفه‌ای» هم فراموش نمی‌کنند که با دریافت نقد علاوه بر بروز صداقت از سمت ایشان و دادن اعتمادبه‌نفس برای ایجاد فرصت نقد ژورنالیستی که توسط روزنامه‌نگاران و دیگر خروجی‌های رسانه‌های عمومی انجام می‌شود و همچنین نقد آکادمیک که از طرف محققان و پژوهندگان معماری صورت می‌گیرد که از اصول نظری نقد معماری آگاه هستند، قدرت تأثیرگذاری بیشتری هم بر بازار ساخت‌وساز و حتی مسائل کلان مملکت را خواهند داشت. همان‌طور که در سینما اگر اثری مورد توجه منتقدان برجسته مانند مهدی تهرانی، پرویز دوایی، کامبیز کاهه، امیر قادری، مجید اسلامی، سعید عقیقی و هوشنگ گلمکانی قرار بگیرد، علاوه بر جنبۀ اعتباری آن برای فیلمساز در بین اهالی سینما، موجب فروش بیشتر گیشه هم خواهد شد؛ در این جامعۀ فرضی نیز معمار خوب/جادوگر، با کمک منتقدان در نقش کنشگر می‌تواند با اعمال فشار بر دولت‌ برای تغییر و بازنگری در قوانین، مردم را به تغییر رفتارشان ترغیب کند، ساختمان‌های «بی‌مشکل» و «خوش‌ساخت» را تولید کند و روی حل مسئله‌های اصلی جاری و پیش روی ایران تأثیر مثبتی بگذارد.
ناگفته نماند که در این آرمان‌شهر فرضی، حوزۀ تأثیرگذاری معماران بر بدنۀ شهر، منوط به نقش‌آفرینی آن دسته از مشتریانی خواهد بود که ریسک سرمایه‌گذاری بر الگوهای ‌نو را پذیرفته باشند. البته تولید الگوهای‌ نو تنها در چارچوب رابطۀ مؤثر (عاشقانه) بین معمار و مشتریان خاص و عام او میسر است که همین ارتباط باعث اختلال در مواردی بوده است که تاکنون بدان اشاره شد؛ اما از نقش رسانه‌های عمومی هم نباید در این چرخه غافل بشویم؛ از نشریات، رادیو و تلویزیون گرفته تا شبکه‌های اجتماعی مجازی که به کمک اینترنت امکان نقد در فضای آزاد و بدون انتها را میسر کرده‌اند، هرچند اکثر نقدهایی که در فضای مجازی تا اکنون شاهد آن بوده‌ایم ارزش متعالی نداشته‌اند، اما با اتخاذ استراتژی مبتنی بر پلتفرم[20] (مانند اینستاگرام، فیسبوک، توئیتر) برای نقدهای کوتاه، فوری و موجز و نه تأمل دقیق، می‌توانند ارزشمند و پیشرو باشند و باید بر اساس ریشه‌شناسی مبتنی بر واقعیت کاستی‌ها و نیازهای ارتباط معمار و منتقد به‌منظور ایجاد چارچوبی برای دیالوگ‌های سازنده بین معماری و جامعه باشد؛ اما وضعیت فعلی زیاد امیدوارکننده نیست، به‌عنوان‌مثال رسانه‌های موجود و گردانندگان شبکه‌های اجتماعی معماری همواره از وضعیت معماری حال حاضر شهرهای ایران گلایه می‌کنند و آن را زشت خطاب می‌کنند، در برخورد با معماران جادوگر مشغول به «به‌به»، «احسنت» و «آفرین» گفتن می‌شوند و عاجز از بیان نکات منفی اثر ایشان. این نوع دیالوگ/مونولوگ نیازمند تأمل و تعمق است؛ که شاید راه‌حل اصلی ایستادن بر شانه‌های غول[21] برای «کشف حقیقت بر پایۀ اکتشافات پیشین» باشد، اما این اکتشاف به متر و عینک و شهامت نیاز دارد، همچنین به فهم، ادراک، زیرکی، دانایی و فراستی.


[1] Oscar Ribeiro de Almeida Niemeyer Soares Filho (1907 –2012)

[2] Kenzō Tange (1913 –2005)

[3] Ieoh Ming Pei (1917 –2019)

[4] Eamonn Kevin Roche (1922 – 2019)

[5]. Robert Charles Venturi Jr. (1925 –2018)

 

 

[6]. John Pawson

[7]. Alberto Campo Baeza‎

[8]. Peter Zumthor‎

[9]. Steven Holl

[10]. Phenomenological

 

[11]. واژۀ معمار ستاره را اصحاب رسانه در اواخر دهۀ ۹۰ میلادی برای اولین بار، برای معمار موزۀ گوگنهایم، در شهر بیلبائو و تحت عنوان «اثر بیلبائو» به کار بردند. اثر بیلبائو که به‌عنوان اثر گوگنهایم نیز شناخته می‌شود، مربوط به رابطۀ علت و معلولی است که هنگامی رخ داد که یک پروژه واحد در سطح جهانی، کاتالیزوری برای احیای این شهر شد که پیش‌ازاین ازنظر اقتصادی ناخوشایند بود.

 

[12]. James Elkins

[13]. Remment Lucas «Rem» Koolhaas

[14]. (Walter Gropius (1883-1969

[15]. (Ludwig Mies van der Rohe (1886-1969

[16]. (Le Corbusier (1887-1965

[17]. عهد کاملاً جدید/ انجیل تازه (The Brand New Testament)، به کارگردانی ژاکو وان دورمال، محصول مشترک سال ۲۰۱۵ است.

[18]. (Roger Scruton (1944-2020

[19]. Frank O. Gehry‎

[20]. Platform

[21]. Stand on the shoulders of giants، این استعاره به یکی از افسانه‌های اساطیر یونان بازمی‌گردد که یک غول نابینا به نام اوریون، کوتوله‌ای به نام سدالیون را بر دوش خود حمل می‌کرد تا به او راه را نشان دهد.

 

منبع:

پایگاه اطلاع‌رسانی سیما (3 خرداد، 1399). «فراستی: مرض نقد را از ۱۷ سالگی شروع کردم/وقتی آقای منتقد فیلم مهران مدیری را فاجعه نامید»، بخش اخبار، بازیابی شده در: (1399/09/11)، برگرفته از: http://www.iribtv.ir/portal/newsview/3288.

The American Spectator (April 16, 2012). “Monumental Egos”, The Body Politic, Available from: http://www.citizenship-aei.org 2012/04 monumental-egos. Accessed (November 27, 2020).

Zalewski, Daniel (March 7, 2005). “Intelligent Design Can Rem Koolhaas kill the skyscraper?”, The New Yorker, Available from: https://www.newyorker.com/magazine/2005/03/14/intelligent-design, Accessed (November 20, 2020).

لینک کوتاه
https://koochemag.ir/?p=5129

بدون دیدگاه

پاسخ دهید

فیلدهای مورد نیاز با * علامت گذاری شده اند