دور، نزدیک، نزدیک‌تر

07:47250

Civil War (2024)

علی داراب زاد:

ما امروز از همیشه نزدیک‌تریم…

«جنگ داخلی» عنوان فیلمی با نویسندگی و کارگردانی الکس گارلند[1] انگلیسی‌تبار است که یک سفر جاده‌ای چند صد کیلومتری در بحبوحۀ نبردی داخلی را روایت می‌کند. هدف، مسافران، مقصد و مبدأ، موانع احتمالی، وسیلۀ سفر و… همه‌چیز واضح است. جنگ اما نه…

داستان فیلم را اما می‌توان با چند عینک و از چند فاصله روایت کرد.

 

دور

فیلم «جنگ داخلی»، روایت تقابل دو گروه اصلی نظامیان شورشی و نظامیان طرفدار دولت آمریکا به سردستگی رئیس‌جمهور است. نبردی میان نیروهای موسوم به نیروهای غربی (شورشی‌ها) و نظامیان که سعی دارند از حکومت و رئیس‌جمهور دفاع کنند. نبرد این دو دسته کشته‌های زیادی را در طول فیلم بر جای می‌گذارد. شهرهای خالی از سکنه، جاده‌ها و خیابان‌هایی پر از خودروهای رهاشده، ساختمان‌ها و برج‌های در حال سوختن و ازاین‌دست تصاویری که سعی دارد کشور را در آستانۀ چند روز پایانی نبردی نشان دهد که به‌جز نابودی چیزی به همراه نداشته است. چند خبرنگار تصمیم می‌گیرند لحظات پایانی عمر حکومت را ثبت کرده و برای ضبط یک مصاحبه و چند عکس از آخرین دقایق زندگی رئیس‌جمهور به واشنگتن سفر کنند؛ سفری که خود از میزان خطرات احتمالی آن آگاه‌اند، اما با وجود مخالفت‌های «سمی»، آن را آغاز می‌کنند. در پایان، رئیس‌جمهور که توسط نیروهای شورشی گرفتار می‌شود، کشته شده و درنهایت یک سؤال و چند عکس پایان فیلم را به نمایش می‌گذارد. این تمام چیزی است که فیلم از دید ناظر، در فاصلۀ دور، آن را روایت می‌کند.

 

نزدیک

از فاصلۀ نزدیک، جنگ داخلی روایت داستان چند شخصیت اصلی فیلم است که هرکدام نمایندۀ یک ویژگی شخصیتی است. شخصیت «لی» با بازی کریستین دانست[2]، یک زن عکاس-خبرنگار باتجربه و معروف است که نمایندۀ تجربه و تخصص است. شخصیت «جو» با بازی واگنر مورا[3]، مردی است خبرنگار که نمایندۀ ماجراجویی و شجاعت است. شخصیت سمی با بازی استیون هندرسون[4] نمایندۀ تجربه و عقل‌گرایی است. شخصیت «جسی» با بازی کیلی اسپینی[5] نمایندۀ جوانی و ماجراجویی است. این چهار شخصیت را می‌توان در یک خط زمانی به ترتیب از ابتدا جسی، جو، لی و سمی در انتها قرار داد که به شکلی روایتگر، توالی سنی زندگی یک خبرنگار واحد محسوب می‌شوند. خبرنگاری که در ابتدا می‌تواند همچون جسی جوان و جویای نام و البته همراه با اضطراب و در ادامۀ مسیر زندگی، همچون جو به شخصیتی شجاع و ماجراجو بدل شود. پس‌ازآن شخصیت لی می‌تواند نماد پختگی، اشتهار و تخصص و سمی نقطۀ نهایی زندگی حرفه‌ای با کوله‌باری از تجربه و البته اندکی محافظه‌کاری را به نمایش بگذارد. در صحنه‌ای از فیلم، شخصیت لی با اشاره به جسی و سمی در صندلی عقب خودرو در حال سفر به واشنگتن، دیالوگی دارد که صندلی عقب را هم‌زمان کودکستان و خانۀ سالمندان می‌داند، اما در عین ناباوری مخاطب، کودکستان (جسی) قهرمان داستان و خانۀ سالمندان (سمی) منجی جان همۀ شخصیت‌ها می‌شوند.

 

نزدیک‌تر

در نگاهی نزدیک‌تر اما می‌توان فیلم را با ره‌گیری سؤالی که جسی از لی در دقیقۀ 29 می‌پرسد روایت کرد. جسی از لی می‌پرسد که آیا اگر او تیر بخورد، لی از آن صحنه عکاسی می‌کند؟ این سؤال به خطی پیوسته در اتفاقات فیلم تبدیل می‌شود. در صحنه‌ای از فیلم در دقیقۀ 77 لی تصویری که از مرگ سمی با خونریزی ثبت کرده است را از حافظۀ دوربین پاک می‌کند و در ادامه در لحظات پایانی فیلم در دقیقۀ 97، درحالی‌که جسی بر اثر پرتاب شدنش توسط لی برای نجات جانش به زمین افتاده است چند عکس از لی ثبت می‌کند که در حین عکاسی از او، لی از پشت تیر خورده و کشته می‌شود و مسئولیت ثبت تصویر عکس از رئیس‌جمهور که هدف لی در فیلم بود به دوش او واگذار می‌شود که با عکاسی از لحظۀ کشته شدن رئیس‌جمهور، هدف لی را محقق می‌سازد.

 

چند نگاه کوتاه

فیلم جنگ داخلی، در لحظاتی، نوار ممتد داستان این مسافرت چهارنفرۀ کوتاه را پاره می‌کند و نقاطی از فیلم را با کمک تکنیک‌های سینمایی برجسته می‌سازد. در ابتدای فیلم تصویر رئیس‌جمهور در پشت‌صحنۀ سالن سخنرانی به نمایش درمی‌آید که تلاش می‌کند با تمرین جملات سخنرانی به واژه‌هایی که خودش در واقعی بودن‌شان تردید دارد را رنگ‌وبوی حقیقت ببخشد. در پایان، رئیس‌جمهور با کشته شدنش درواقع مرگ ریا و دروغ را به نمایش می‌گذارد و این پیام با انتخاب دو لحظۀ متقابل هم (ابتدا و انتهای فیلم) برجسته شده است. در دقیقۀ 40 فیلم، شخصیت‌های مسافر به کمپ آوارگان وارد می‌شوند که تصویرهای به‌نمایش‌درآمده حکایت از مردمی دارد که فارغ از جنگ و طرفین آن در فضایی ساده، تعاملات اجتماعی و شورونشاط عادی زندگی را دنبال می‌کنند. این صحنه‌ها در تقابل با داستان نبرد خونین که در مسیر قبل و بعد از آن روی می‌دهد باعث شده است لحظاتی مخاطب از هیاهوی جنگ و غوغای آن دور شود و به زندگی همراه با صلح بیندیشد که در آن مردم عادی، نه قدرت‌طلبان، نقش اصلی را ایفا می‌کنند. پس‌ازاین و با خروج شخصیت‌ها از آن فضا، فضایی دیگری آغاز می‌شود که رنگ‌و‌بوی تظاهر به حقیقت دارد. هرچند در این فضای جدید رفت‌وآمد مردم در شهر و فعالیت فروشگاه‌ها عادی به نظر می‌رسد، اما حضور دو فرد مسلح بر پشت‌بام یک ساختمان، پرده از حقیقت درونی این فضا برمی‌دارد و نشان می‌دهد که هیچ آرامش حقیقی‌ای بدون حضور مردم عادی اتفاق نمی‌افتد. چند فضای متوالی کوتاه پس از تعقیب یک خودروی مشکوک در دقیقۀ 59 خلق می‌شود. درحالی‌که خودرویی مشکوک با سرعت در جاده به دنبال خودروی شخصیت‌های اصلی است، لحظاتی فضای ترس و اضطراب بر مخاطب غالب می‌شود. این فضا با مشخص شدن سرنشینان خودروی مشکوک که از دوستان جو و لی بودند به فضایی ملایم تبدیل شده و با چند دیالوگ طنز ادامه می‌یابد. پس از جابه‌جایی دو نفر (جسی و تونی، رفیق جو) در حین حرکت و سبقت گرفتن بوحانی (سرنشین دوم) و خارج شدن خودروی دوم از دید لی و جو، لحظاتی حس تعلیق باعث قوت گرفتن چندین سناریو همچون احتمال تصادف به دلیل سرعت بالا یا انحراف از جاده و… در ذهن مخاطب می‌شود. این تعلیق با پیدا شدن خودرو و نمایان شدن جسی و بوحانی در فاصلۀ دور و دستگیر شدن‌شان توسط دو فرد با یونیفرم نظامی به فضایی پراضطراب و ترسناک تبدیل می‌شود که درنهایت با کشته شدن بوحانی و تونی و نجات دیگر شخصیت‌های فیلم با کمک سمی پایان می‌یابد.

 

سخن آخر

فیلم جنگ داخلی دارای روایت‌های متنوع با توجه به زوایای دید ناظر است، اما انسجام کلی فیلم، حتی با وجود تغییرات فضایی پیاپی، در آن حفظ شده است. فیلم سعی دارد با استفاده از حرکت آهسته[6] و سکوت سینمایی در لحظاتی حساس از فیلم بر حالات درونی شخصیت‌ها تأکید کند؛ مثل صحنۀ پرت شدن جسی به گور دسته‌جمعی یا لحظۀ مرگ سمی در جنگل آتش‌گرفته یا حتی ضجه‌های جو برای مرگ سمی.

«بهشون بگو … بهشون بگو من رو نکشن».

شات.

پی‌نوشت

[1] Alex Garland

[2] Kirsten Dunst

[3] Wagner moura

[4] Stephen McKinley

[5] Cailee Spaeny

[6] Slow motion

لینک کوتاه
https://koochemag.ir/?p=17400