دوچرخه! برعکس حرکت کنید!

کامبیز سلطان زاده
09:152170

فرهنگ‌سازی برای دوچرخه‌سواری تنها یکی از صدها فرهنگ‌سازی موردنیاز جامعه است و شاید با فرهنگ‌سازی در موضوعات دیگر -وضع قانون- نه‌فقط با تأسیس خط دوچرخه! راحت‌تر این فرهنگ را در جامعه نهادینه کنیم.

The bicycle! Your movement should be reversed! | Kambiz Soltanzadeh

Cycling culture is only one of the hundreds of societal acclimatizations that must take place, and we can more easily institutionalize cycling culture by setting rules regarding other issues, not just bike lanes.

هفتۀ اول گذشت و هفتۀ دوم که دوچرخه‌سواری رو شروع کردم فهمیدم برای سالم موندن باید خلاف حرکت سایر وسایل نقلیه حرکت کرد و تا الآن که حدود شش سال از دوچرخه‌سواری شهری من می‌گذره به قانون اول پایبند بودم و البته به دوچرخه‌سواران توصیه می‌کنم که «برعکس حرکت کنید». دوچرخه، یعنی انرژی، حرکت، استقامت، یعنی تفریح، جسارت و یک «دوست». تو این سال‌ها از روز اول برای من یک وسیلۀ نقلیه و نوعی تفریح و غلبه بر تنبلی بوده. اگر به عقبۀ دوچرخه و دوچرخه‌سواری در ایران نگاهی اجمالی بیندازیم، شاید عموم مردم در ذهن‌شان اصفهان رو پیش از هر شهر دیگری به یاد بیاورند؛ شهری که به‌ خاطر بستر مناسب (بدون پستی‌وبلندی) دوچرخه و دوچرخه‌سواران را به یاد ما می‌اندازد. البته به‌طور قطع ذهن یک مرد را روی دوچرخه به تصویر می‌کشد. خوشحالم که امروز می‌شود دوچرخه‌سواران خانم را چه در ذهن و چه به چشم دید! سال اول تا سوم و تا حدی سال چهارم از شروع دوچرخه‌سواری به‌قدری دوچرخه‌سوار خانم، حتی به‌طور کلی «دوچرخه‌سوار» کم بود که تصمیم گرفتم برای تشویق و ردوبدل کردن انرژی خوب بین خودمان، برای هر دوچرخه‌سوار که از کنار هم رد می‌شیم زنگ بزنم، ولی تو این یک‌دو سال اخیر خوشحالم که تعداد دوچرخه‌سواران به‌قدری زیاد شده که شاید کمی در لحظه سخت بشه برای همه زنگ زد، ولی لبخند را همیشه می‌توان زد.

تجربۀ شش‌ساله به من میگه بااینکه خلاف جهت حرکت می‌کنی، همچنان جانب احتیاط رو رعایت کن؛ پیش‌بینی حرکت ماشین‌ها، موتورها و انسان‌ها که البته خیلی غیرقابل‌پیش‌بینی‌اند به‌شدت از آدم در طول مسیر انرژی می‌گیره، ولی خب برای اینکه اتفاق بدی نیفته، واجبه. باید جایی پارک و قفل کرد که تا جای ممکن جلوی دید و گذر مردم باشه، یادت باشه روی چه دنده‌ای بودی! چون درواقع مردم دوست دارند بدون اجازه به همه‌چیز دست بزنند و بدترین کار اینه که در حالت ثابت دنده‌های دوچرخه رو عوض کنی. البته بعد از اینکه می‌بینم دندۀ دوچرخه عوض‌ شده، عصبی میشم، ولی عادت دارم که تو ذهن بسپارم که هم در شروع حرکت به دندۀ قبل برگردم تا دوچرخه آسیب کمتر ببینه و هم اینکه اگر جایی متوجه شدم چه کسی این کار رو کرده، بهش تذکر بدم که با این کار سلامتی دوچرخه رو به خطر می‌ندازه.

حدود دو سال پیش بود که در خیابان میرداماد خط دوچرخه‌ای در خطوط کندرو راه‌اندازی کردند و حتی روی پل عابر یک خط جالب برای حمل دوچرخه طراحی شد و اون‌قدر برای من جذاب بود که همون روز با شهرداری منطقه تماس گرفتم و تشکر کردم و از این بابت به‌طور قطع من تنها آدم خوشحال تو منطقۀ سه بودم! حالا از اون خط دوچرخه حدود 50درصد باقی مونده و شرکت‌ها و فروشگاه‌ها بر اساس نیاز، اقدام به تخریب محافظ‌های این خطوط ویژه کرده‌اند تا جایی برای پارک خودرو باشند! و اینکه بیشتر در این خطوط موتورسوار و عابر پیاده می‌بینم تا دوچرخه‌سوار و ازآنجاکه گوش مردم ایران با صدای زنگ دوچرخه هیچ آشنایی‌ای ندارد، باعث ایجاد دردسر و گرفتن انرژی می‌شوند، خلاصه اینکه برای فرار از دلهره و به دست آوردن آرامش، دوچرخه‌سوار شدن هم کافی نیست.

از مشکلات دوچرخه‌سواری در تهران (و شاید در تمام شهرهای ایران)، نبود خط ویژۀ دوچرخه‌سواری و در صورت وجود، اشغال فضا توسط موتورسواران و عابران پیاده، توجه نکردن و احترام نگذاشتن به دوچرخه‌سواران، هوای آلوده که از استفادۀ بی‌حد و بی‌فکر مردم از وسایل نقلیۀ شخصی ایجاد می‌شود و بیشتر متوجه دوچرخه‌سواران است تا خودروسواران و ناآشنایی مردم با دوچرخه و دوچرخه‌سواران و حقوق آن‌ها، از دیگر مشکلات ماست.

می‌خواهم با چند تا تجربۀ بد و خوب ادامه بدهم. نبود خط مشخص برای دوچرخه، متأسفانه حدود دو سال پیش باعث مرگ یک دوچرخه‌سوار در خط ویژۀ اتوبوس در خیابان ولی‌عصر -محدودۀ ونک- شد. به دلیل آسفالت نامناسب خیابان‌ها و کوچه‌ها، من دو بار با دوچرخه زمین خوردم که یک‌بار به‌طور کامل کله‌ملق زدم! یک‌بار در میدان تجریش نزدیک به دکۀ نیروی انتظامی -نه در محدودۀ کاری آن‌ها- پارک کردم و داشتم قفل می‌زدم که یک نیروی انتظامی از من خواست جای دیگه‌ای پارک کنم. انتظار داشتم که این جمله رو به من بگه که وقتی پلیس اینجاست، چرا به دوچرخه‌ات قفل می‌زنی؟! البته که این رو گفتم و خب بدون شک جواب سکوت به همراه یک لبخند تمسخرآمیز بود! یک روز از سر کار به خانه برمی‌گشتم که کمی بارون باریده بوده و خیابان‌ها کمی خیس شده بودند. سر کوچه کمی شیب داشت و من با سرعت گرفتن می‌خواستم شیب رو راحت رد کنم، ولی به خاطر گلی شدن زمین در ابتدای شیب -ناشی از خطا در کارهای عمرانی- چنان روی زمین سر خوردم که برای چند ثانیۀ کوتاه گیج بودم و حس کردم حداقل دو‌سه تا از دندون‌هام شکسته. نکتۀ جالب اینجاست که حتی یک نفر هم به من توجه نکرد. اینکه یک نفر زمین بخوره و هیچ‌کس توجه نکنه خیلی تأسف‌برانگیزه و این یکی از صدها و حتی هزاران مشکل جامعۀ ماست. در سال‌های اخیر -حدود پانزده تا بیست سال- ما به‌راحتی و بی‌توجه به یکدیگر از کنار هم رد می‌شیم.

از اتفاقات بد که کم هم نیستن بگذریم. می‌خوام از اتفاقات و حس‌های خوب دوچرخه‌سواری بگم که شاید حتی یک نفر هم که شده به دوچرخه‌‌سواری تشویق بشه. من روی دوچرخه اعتمادبه‌نفس بهتری دارم (دلیلش رو نمی‌دونم و به نظرم چون روی دوچرخه حالم خوبه این حس رو دارم). در خسته‌ترین حالتم دوچرخه انرژی‌اش رو به من داده و برای اون -البته برای خودم- رکاب زدم و دوچرخه انرژی رو برگردونده. زنگ‌هایی که برای دوچرخه‌سوارهای دیگه زدم یا دست‌هایی که برای هم تکون دادیم و تکون می‌دیم، حس خوبی به آدم می‌ده. من با دوچرخه برای خودم چالش درست می‌کنم؛ برای مثال تو ذهنم با دیگران مسابقه می‌دم به این صورت که وقتی از کوچه میام داخل ولی‌عصر که به سمت بالا حرکت کنم، هر دوچرخه‌سواری رو که می‌بینم باید بگیرمش و ازش رد بشم! البته دو بار چنان باختم که شروع کردم واسه خودم به بهونه‌تراشی! خب اون‌ها دوچرخه‌سوار حرفه‌ای بودند و چنان از من دور شدند که شکل عدد 1 رو ازش می‌دیدم!

یکی دیگه از چالش‌ها این بود که باید مسیر کار تا خونه رو بدون اینکه روی خط‌کشی‌های خیابون و کوچه برم، طی می‌کردم یا یک‌بار سعی کردم بدون توقف کامل و گذاشتن پا روی زمین مسیری رو طی کنم. باور کنید کار خیلی سختیه، ولی جذابه؛ ولی جالب‌ترین چالشی که تا الآن برای خودم درست کردم، این بود که از تجریش به سمت خونه -میرداماد- تو سرازیری که بدون دست زدن به فرمون میام، بتونم در حال حرکت تی‌شرتم[1] رو کامل دربیارم و دوباره بپوشم! بعد از چند بار ترس از افتادن و نصفه‌نیمه انجام دادنش، تونستم انجامش بدم و برای من خیلی جذاب بود. در مورد شروع به دوچرخه‌سواری بدون دست هم چند جا دیده بودم، حتی تو آلمان -هامبورگ که به‌شدت شهر دوچرخه‌سواری است- دیدم که یه دختر داشت پشت دوچرخه همبرگر می‌خورد! اومدم تهران و گفتم باید یاد بگیرم، خلاصه اینکه حدود 60 تا 70درصد بدون دست دوچرخه‌سواری کردن، نترسیدن است!

چالش دیگه که به نظرم از همه باید نترس‌تر باشی چشم‌بسته رفتنه -برای مسافت کوتاه و امن البته- اون رو حدود 6 ثانیه انجام دادم که باید رکورد بهتری ثبت کنم. چالش خوبه دیگه که هنوز تمرین نکردم تک‌چرخ حرکت کردنه که یه دفعه یه نوجوون رو دیدم و حسابی بهش حسادت کردم. همون‌طور که می‌بینیم کلی کارهای جذاب و هیجان‌انگیز با دوچرخه میشه انجام داد.

هرکجا صحبت از دوچرخه‌سواری‌ام کردم یا در همسایگی دیده شدم، همگی تشویقم کردند و انرژی خوبی به من دادند و من هم به اون‌ها دوچرخه‌سواری رو توصیه کردم که بعید می‌دونم کسی انجامش داده باشه.

یکی از قشنگ‌ترین و لذت‌بخش‌ترین قسمت‌های دوچرخه‌سواری برای من، عبور از کنار ماشین‌هایی است که در ترافیک سنگین گیر افتادن و سرنشینانش سر در گوشی، از بهترین ساعت‌های روزشون رو از دست می‌دند. شاید نکاتی که گفتم و به نظرم جذاب بود رو دوچرخه‌سواران بیشتر درک کنند، ولی همه می‌توانند لذت دوچرخه‌سواری رو در هر زمان و مکان فارغ از چالش‌هایی که گفتم تجربه کنند. ساعت 1 شب دوچرخه‌سواری رو تجربه کنید. من از خونۀ دوست با دوچرخه به سمت خونه برگشتن رو در آرامش و هوای خنک تجربه کردم، عالیه!

بااینکه 99درصد از جا افتادن فرهنگ دوچرخه‌سواری زیر 100 سال آینده در ایران ناامید هستم، ولی همچنان هم خودم از دوچرخه‌سواری لذت می‌برم و هم سعی می‌کنم دیگران رو به انجام دادن این کار دعوت کنم.

مشکلاتی که گفته شد به خاطر فرهنگ‌سازی نکردن در زمینه‌های مختلف است؛ کما اینکه شرکت بیدود که حدود 5 سال پیش شروع به کار کرد، متأسفانه همون‌طور که می‌شد حدس زد نتونست در این زمینه موفق باشه، چون فرهنگ و زیرساخت مناسب برای دوچرخه‌سواری هنوز شکل نگرفته و به این زودی‌ها هم شکل نخواهد گرفت. به‌عنوان مثال می‌شد طرحی رو برای افرادی که دوچرخه کرایه می‌کنند در نظر گرفت تا بتوانند با کرایه کردن دوچرخه و جمع‌آوری امتیاز، هدایایی -بیشتر مربوط به ایمنی دوچرخه- اهدا کرد. من خطرات ناشی از استفاده نکردن از چراغ دوچرخه برای مشتریان این شرکت را به‌وسیلۀ ارسال ایمیل متذکر شدم، ولی به نظر مثل بسیاری از شرکت‌های دیگه، آدرس ایمیل تنها برای پر کردن بخش «آدرس ایمیل» است.

به امید بسته شدن بسیاری از خیابون‌های شلوغ و تبدیل اونا به خطوط و فضای دوچرخه‌سواری.                                                  


[1] T-shirt          

لینک کوتاه
https://koochemag.ir/?p=14308

بدون دیدگاه

پاسخ دهید

فیلدهای مورد نیاز با * علامت گذاری شده اند