. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . طی سه سال از شروع فعالیت کوچه که همزمان با شروع پاندمی بود، همواره فرصت تجربهٔ موقعیتهای سخت را داشتیم؛ اما اعتقاد راسخ داشتیم تا بهعنوان یک نشریۀ فرهنگی-هنری باید و باید فعال باشیم و از شرایطی که علاقۀ زیادی به متوقف کردن فعالیتهای فرهنگی در کشور دارند، عبور کنیم. با حضور: الهام فخاری، علی ابهری، بنوشه فرهت، علی اکبری، مرتضی خیاط پور نجیب ابهری: بحث من تنها متوجه پروندۀ تهران نیست، بلکه کلیت مجلۀ کوچه را هم شامل میشود. با توجه به مروری که از کوچه اول تا دوازدهم داشتم و بحثی که در جلسۀ گذشته با آقای نظرپور درگرفت، میتوانم اینطور بگویم که در یک تحلیل کلی، کوچه دقیقاً یک مجله نیست. نشریهای که ادعا میکند یک مجلۀ فرهنگی-هنری است با رویکرد شهر و معماری، مجله هم اگر باشد، که نیست، قطعاً فرهنگی- هنری نیست؛ تنها راجع به شهر است. یک آنتولوژی از مقالات فراهم میکند که بدون شک ویژهنامه است. کل کوچۀ تهران را که ورق بزنید هیچچیز جز تهران در آن نمیبینید. پس چه پروندۀ تهران، چه توانمندسازی (شمارۀ دهم) یا شمارههای دیگر پرونده نیستند. پروندهها بخشی از یک مجلهاند که ستونهای ثابت دارد و انواع و اقسام مطالب در آنها گنجانده میشود و نه یک مجلد پربرگ با چند دَه مقاله راجع به یک موضوع. پروندهها باید دبیر داشته باشند. جز در شمارۀ دوم، پنجم و دهم دبیری وجود نداشت. حتی در شمارۀ پنجم فرصتی به دبیر پرونده داده نشده که بگوید بر چه مبنایی کار کرده یا معیارها و برنامههایش چه بوده. این نقد را بیشتر متوجه مجله میدانم تا دبیر آن شماره. کوچه قرار بود در بعضی از ستونها محتوایی فارغ از موضوع مجله داشته باشد که هیچگاه به آن پایبند نبوده است. این را حتی در شمارۀ اول که خودش را پیدا نکرده و در حال آزمونوخطاست هم میتوان دید. به نظرم مجلهای که میخواهد کتاب باشد یا کتابی که بخواهد مجله باشد اگر مواظب خود نباشد لای در میماند؛ میشود چیزی بلاتکلیف، چنانکه بهویژه شمارۀ تهران هست. شاید یکی از بدترین «اینسیتی»ها مربوط به شمارۀ تهران بود، نه از نظر محتوا، بلکه از نظر فرم. در دو مقالۀ اول بههیچوجه نمیتوان فهمید که موضوع دربارۀ چیست! شروع دو مقالۀ اول بهقدری بد بود که تازه از مقالۀ سوم و با کنار هم گذاشتن آنها متوجه میشوید اینسیتی این شماره دربارۀ نمایشگاه «اتاق روبهروست»، مقالۀ تجریش البته در عنوانش بهطور مستقیم به نمایشگاه مانی غلامی اشاره میکند، اما آخرین مقاله در این بخش است و ربطی هم به چهار مقالۀ اول ندارد. در حوزۀ شکل و گرافیک باید بگویم که شمارههای اول رسماً بهتر از شمارههای جدید هستند. یکسری جداکننده[1]های خوبی در شروع هر فصل وجود داشت که فصلها یا ستونها را از هم جدا میکرد، متنی کوتاه توضیح میداد که این ستون و عنوانش چیست و چکیدههایی در ابتدای متن دربارۀ هر مقاله که به خواننده کمک میکرد تا حدی محتوا را درک کند. اگر مواجهۀ اول من با مجلۀ کوچه باشد، در غیاب این جداکنندهها، عنوانها تنها برایم حس دافعه دارند. عناوینی نامفهوم هستند و هیچ برانگیزانندگی ندارند. گرافیک این جداکنندهها میتوانست مشخص کند که دبیر بر چه مبنایی کار خود را پیش برده، اما در هیچیک از شمارهها این اتفاق نیفتاده است. بختیاری: با بخشی از صحبتهای آقای ابهری موافقم. به نظرم این ماجرای فرهنگی-هنری باید بیشتر در مجله دیده شود، زیرا شهر پتانسیل و فصل مشترکی با مضامین و کانسپتهای متفاوت دارد، چه در حوزۀ ادبیات، نقاشی، سینما و چه در حوزههای دیگر. شاید اگر مقالاتی از جنس متن آقای جاویدانی در مجله بیشتر باشد، مجله بتواند به طیف گستردهتری نفوذ پیدا کند، حالا هرچقدر هم که سرفصلهایش خاصتر باشد، بهتر دیده خواهد شد. من معتقدم که در این شماره اتفاقهای بهتری نسبت به شمارههای قبلی افتاد و تهران توانست بهتر ارتباطش را از این منظر با شهر حفظ کند. ببینید حتی ما هم که طراحی شهری خواندهایم یکم از بحث کالبدی یا بافت فرسوده بیزاریم. به قول استاد حبیبی اینها حرافی شهری هستند که خستهکنندهاند. وقتی من با چنین عنوانی روبهرو میشوم به این فکر میکنم که نویسنده ممکن است چه چیزی گفته باشد که من تابهحال آن را نخوانده باشم؛ اما وقتی سینما وارد شهر میشود، این قابلیت را دارد که مخاطب را بیشتر جذب کند یا اگر قرار باشد هنرمندی چون مانی غلامی مجله را معرفی کند، بدون شک طیف تجسمی هم وارد میدان میشود و این نهتنها یک راندمان اقتصادی برای مجله دربر خواهد داشت، بلکه اتفاقهای بهتری در قشر دیگری فارغ از معماری و شهرسازی خواهد افتاد. جورکش: یکی از علاقهمندیهای خودِ من هم بخش سینماست و همخوانیاش با شهر برایم جالب است کمااینکه هنوز که هنوزه بعد از گذشت پنج سال که در بافت فرسوده کار میکنم، برایم درک مفاهیم شهرسازی سخت است و بهعنوان کسی که علوم اجتماعی خوانده، بیشتر رویکرد اجتماعی نسبت به آن دارم تا رویکرد شهری صرف. بختیاری: البته وقتی دربارۀ کانسپت فرهنگی-هنری یا سینما صحبت میکنیم تنها مسئله این نیست که بیاییم یک فیلم یا یک نقاشی را معرفی کنیم. ما میخواهیم فصل مشترکهای بین معماری و شهر با سینما از منظر شهری دیده شود. بازهم دغدغه هماهنگی با موضوع مجله نیست، دغدغه این است که هرکسی چه در حوزۀ سینما چه هنر بیاید و از زاویۀ خود به آن فیلم نگاه و آن را روایت کند. خیاط پور: یکی از نقطه نظرات آقای ابهری این است که بخش سینما و فیلم دوباره خودش را درگیر پرونده نکند. اتفاقاً ما در این چند شمارۀ اخیر، بخش «سیتیاسکوپ» را درگیر پرونده کردیم، اما در شمارۀ یک بههیچوجه ربط ملموسی با موضوع پرونده نداشت، وگرنه هرکدام از مقالات این بخش را هم که بخوانید چون موضوعش میشود شهر و سینما، این دو همیشه یک جای قصه حضور داشته و دارند. گرروسی: من پروندۀ تهران را کامل خواندم، حتی دو تا سه بار هم خواندم. از یکسو با نظر آقای ابهری مبنی بر اینکه نباید از گرافیک کم میشد نیز موافقم، اما از سوی دیگر چارهای جز این نبوده. بهقدری محتوا داشتیم که اگر کوچه میخواست کمی گرافیک را بیشتر کند باید چشم روی محتوا میبست که واقعاً حیف بود، چون هرکدام ارزش چاپ و چند بار مطالعه را داشتند. نقد من روی ارائه ندادن راهکار در روایتها توسط نویسندههاست. برای مثال یکی از مهمترین مسئلههای ما در پروندۀ تهران موضوع آب بود که خواسته بودیم افرادی چون آقای جامعی آن را روایت کنند که سیری به دوران کودکی خودشان در تهران داشتند و بهزیبایی هم آن را تعریف کرده بودند، اما در انتها هیچ راهکاری ارائه نکرده بودند. الآن دغدغۀ مجله قدم برداشتن در راستای حل مشکلات است، اما متأسفانه نویسندهها با همۀ مطالب قشنگی که مینویسند راهکار ارائه نمیدهند، فقط مشکلات را مطرح میکنند. همین احیای قنات خود یک پروسه است. به نظرم اگر مجله بپردازد به اینکه راهکارها به واقعیت نزدیکتر شود خیلی بهتر باشد، یا چهارچوبی برای نویسنده مشخص شود که دستکم از 1500 کلمه 500 کلمه را به ارائۀ راهحلها اختصاص دهد. الآن در دانشگاههای ما دانشجویان شهرسازی در پی مسئلۀ توسعۀ حملونقل محور (TOD) و مسئلۀ تراکم در تهران هستند که خیلی بحثبرانگیز هم شده است. اگر بتوان به این مسائل پرداخت شاید بتوانیم با جامعۀ دانشگاهی هم یک ارتباطی داشته باشیم و به بدنۀ شهرسازی و مردم نزدیکتر شویم و یک آگاهی ایجاد کنیم که مردم خودشان دستبهکار شوند که فقط به جامعۀ شهرسازی محدود نشود. خیاط پور: خب ما در هر شماره در دَه سؤال اصلی مسائل را مطرح میکنیم که اگر نویسنده بهعنوان متخصص یا صاحبنظر در آن زمینه راهکاری هم دارد در پاسخ به هریک از سؤالات در بازۀ دوماهه برای ارسال مقاله ارائه دهد. ما دوست داریم که بهطور مشخص به جواب برسیم، اما یا نویسندهها چهارچوبها را رعایت نمیکنند، حتی اگر پیشکسوت باشند، یا با مقالاتی روبهرو میشویم که نویسنده در آن نهتنها به جوابی نرسیده، حتی بهطور مستقیم به هم موضوع نپرداخته است. نمونهاش در همین شماره برای سه مقاله اتفاق افتاد که نویسندگان مبانی نظری عمومی را هدف قرار داده بودند مثل مقالۀ آقای خادم که پیرامون شهرنشینی غیررسمی بود، مقالۀ خانم عباسعلی که دربارۀ شهر با دید جامعنگر و مقالۀ آقای آسایش که دربارۀ معلولان بازهم با دید کلی پرداخته بودند که در نهایت مجبور به انتشار الکترونیک آنها شدیم. هرچند که چهار مقاله هم از همان ابتدا بنا به امتیازهای داوری بهطور کل حذف شد. حتی دربارۀ مقالۀ آقای جاویدانی هم دیدگاههای متفاوتی وجود داشت. برای مثال آقای نظرپور بهطور کل وجود ایندست از مقالات را مفید نمیدانستند و نقدی هم روی مقالۀ آقای مشهودی به لحاظ شیوۀ نگارش داشتند که همواره با این چالش روبهرو بودهایم و هنوز هم برایش راهحلی پیدا نکردیم، چون خیلی هم نمیتوان نویسنده را مجاب کرد یا چهارچوبی را به او دیکته کرد. شاید در آخر یا مقاله را بنا به نظر داوران حذف کنیم یا بهصورت الکترونیک منتشر کنیم. فخاری: نقد من روی مجله شامل دو بخش است: ساختار و محتوا. از نظر ساختاری، بهظاهر مجله دارای بخشبندی است، اما فکر میکنم که در بخشبندی هم باز در پروندۀ تهران یک گوناگونی زیادی به چشم میخورد که ممکن است تعمدی در کار بوده باشد. میتوانست یک دستهبندی داخلیتری داشته باشد که یک موضوع در آن پررنگتر شده باشد. حتی در برخی از مقالهها یا بهطور کامل متمرکز بر یک مسئله بود و به مسئله/پرسشهای دیگر پرداخته نشده بود، از سوی دیگر، در برخی بیشازاندازه به مسائل مختلف تهران پرداخته شده بود. از نظر محتوا، به نظرم پروندۀ تهران محتوای توصیفی داشت. همانطور که اشاره شد، اگر با مطالب یا عنوانهای تکراری روبهرو شدهایم به دلیل همین محتوای توصیفی بوده است و نوشتهها آیندهنگر، تبیینی یا سناریوپژوهی نبود. حالا نمیدانم مجله اینطور خواسته یا نویسندهها خودشان هنگام نگارش محتوا را به این جهت سوق دادند. از طرف دیگر، محتوای متنها اغلب گذشتهنگر است. خب عجیب هم نیست، چون ما از نظر فرهنگی در زندگی خود بهویژه اینجا در بررسی شهرها و در مواجهه با موضوعات شهری بسیار گذشتهنگر هستیم و بیش از اینکه در اکنون زندگی کنیم یا به آینده نگاه کنیم پا در گذشته داریم. اما به نظرم تهران که در همین شماره هم به ابرشهر بودنش اشاره شد، پتانسیل این را داشت که نویسنده حتی با گریز به گذشته نگاه به حال و آینده داشته باشد. نکتۀ مهم دیگر در تأیید فرمایش آقای ابهری است؛ اینکه مجله باید ستون ثابت داشته باشد که ندارد و رفتهرفته کوچه دارد تبدیل به ویژهنامه میشود، درصورتیکه در بخشبندیهایش یک سیاستگذاری مشخص و تعیینشده دارد، بهعلاوه اینکه میتواند یک پروندۀ اضافهتری داشته باشد که بنا به شدت ناپایداری وضعیت حال به مسالهها و رویدادهای غیرمنتظره بپردازد. آسایش: به نظرم در مورد این شماره یک عنصر غایبی وجود داشت و آن مسئلۀ روایت از منظر سوژهها بود. تهران بهمثابۀ یک ابژه بود که دارای مسائلی چون بافت فرسوده، آب، فضای سبز و… است، اما سوژهها (مردم، کودکان، معلولان و…) در آن غایب بودند؛ یعنی بین دَه سؤال مطرحشده برای نگارش شاید تنها سوژۀ موجود معلولان بودند که در متن خود بدان پرداختم. اما نکاتی که در بررسی پروندۀ تهران به نظرم آمد: اول اینکه ما باید مسائل را از منظر سوژهها نگاه کنیم. نویسندهها باید کاری کنند که صدای سوژهها شنیده شود، بتوانند صحبت کنند و روایت تسهیلگرانه داشته باشند و اگر نگاهمان به این سمت باشد که مردم قرار است چه کنند، باید بتوانیم در جهت یک جامعهشناسی مردممدار حرکت کنیم، وگرنه در اکثر مجلات ما صدای نخبههایی که مینویسند را همواره میشنویم و با یکسری راهحلهای نخبهگرایانه و کتابی روبهرو هستیم، اما مهم دیده شدن موضوعاتی است که اغلب ناپیدا هستند؛ یعنی وجود فرصتی برای کشف کردن که در مجلۀ حوالی بهخوبی میتوان آن را مشاهده کرد. پس اگر به تهران با نگاه مکاشفهگرایانه بنگریم در آنوقت است که میتوانیم نقش فرهنگ و هنر را که بدان اشاره شد و حضورش به روایت کمک شایانی هم میکند را پررنگتر کنیم، میتوانیم در یک طیف مشخص از سینماگران یا هنرمندان تا صاحبنظران حوزۀ شهر بخواهیم از منظر خود تهران را روایت کنند. نکتۀ دوم مربوط به گرافیک مجله است که به نظرم دیگر نباید تنها محدود به قالب کاغذی باشد و خوب است که پیوندی با فضای مجازی داشته باشد. میتوان از روشهای مختلف مثل استفاده از QR-Cod دسترسی خوانندهها را به فیلم، تصاویر و… بیشتر کرد که هم جذابیت کار را بالا میبرد و هم گسترۀ بُعد فرهنگی-هنری مجله و مخاطبان آن را وسیعتر میکند. صحبت از تعیین چهارچوبها شد. بهشخصه با افزایش چهارچوبها برای نگارش موافقم، زیرا از این طریق مجله هویت پیدا میکند. مسئلۀ مهم ایجاد وجه تمایز است، اگرنه مجلات مشابه زیادی در این حوزه وجود دارد. کوچه باید برای خود این را مشخص کند که چطور میخواهد به موضوعات شهری بپردازد تا بتواند در قالب چهارچوبها به سراغ نویسندهها برود و با متمایز کردن ویژگیهایش به یک برند تبدیل شود. فرهت: به دنبال نقطهنظراتی که تا اینجا مطرح شد، من اول از گرافیک مجله شروع میکنم. بهشخصه با حضور جداکنندهها در شروع هر فصل موافقم، چراکه این تجربه را در مجلۀ «معماری و فرهنگ» هم داشتیم؛ وجودشان هم به تفکیک موضوع و درک بهتر خوانندهها کمک میکند و هم به صفحهآرایی. اینکه هر شماره موضوع مشخصی برای خود دارد، حالا چه به اسم ویژهنامه یا هر اسم دیگر، ویژگی مثبتی است که با آن موافقم، چون به نظرم وقتی شما از شهر یا بخشی از شهر مینویسید ناخودآگاه طعنهای هم به فرهنگ و هنر میزنید و آن را در تضاد با عنوان هر شماره نمیبینم. ناخودآگاه بخش فرهنگی-هنری در هریک از ماجراهای شهری (مثل پرداختن به نمایشگاه در اینسیتی) وجود دارد. در مورد چهارچوبها به نظرم کوچه خیلی چهارچوب دارد، حتی برای ارسال مقاله توسط نویسنده. بنا به تجربهای که در مجلۀ معماری و فرهنگ و آنگاه دارم، سفارش مطلب به نویسنده کار بسیار دشواری است، فرقی هم نمیکند که نویسنده شناختهشده باشد یا نه. شاید بهتر باشد بهجای بیشتر کردن چهارچوبها و مجاب کردن نویسنده برای ارائۀ راهکار و پاسخ به سؤالات روی ترتیب چینش متنها کنار هم تمرکز کنیم که به نظرم این اتفاق در شمارۀ تهران بهخوبی افتاده بود؛ یعنی متن من که نگاه جزئیتری به بافت فرسوده داشت و راهکاری ارائه داده بود بدون فاصله پس از متنی قرار گرفته بود که شرحی از بافت فرسوده ارائه کرده بود. در مورد مسئلۀ (TOD) هم موضوع بهروز و قابل پرداختی است، اگرچه مختص به تهران و شهرهای بزرگ میشود. مصوبۀ شورای عالی است و امروز دغدغۀ بسیاری از افراد اجرایی شدن آن است، میتواند پیشنهادی برای شمارههای بعدی باشد. بختیاری: من با نظر آقای ابهری موافقم که فرمودند «کوچه ویژهنامه است، اما ویژهنامه نیست»؛ اما چراکه نه؟! برایم جذاب است که کوچه ستون ثابت ندارد و خوب است که یکسری ساختارها را درهم شکسته و این نقطۀ قوت ماجراست، اما نباید معماگونه باشد. برای مثال خود من در بخش چاپخانه تا زمانی که متن خانم گرروسی را نخواندم، متوجه نشدم که چرا اسمش چاپخانه است، اما به نظرم درعینحال جذاب هم هست. فرهت: به نظرم داشتن نگاه جزءنگر به ماجراها که آقای آسایش بدان اشاره کردند نیز میتواند به روایت کمک کند. سؤالی هم که برای خودم در مواجهۀ اول با موضوع این شماره پیش آمد این بود که چرا تهران به این بزرگی باید هدف قرار بگیرد؟ چرا یک ماجرا در دل تهران نباید بهعنوان موضوع انتخاب شود؟ خیاط پور: یک دلیل به خاطر همزمانی با روز تهران بود، یک دلیل که حتی در سرمقاله هم به آن اشاره کردم و همیشه دغدغهاش را داشتم ادای دین و علاقهای بود که به این کلانشهر داشتم. ما وقتی پروندۀ خانه را باز کردیم با مفهوم خانه، گونۀ خانه و انواع و اقسام موضوعات مرتبط با آن روبهرو شدیم که حتی مسابقات کوچه هم موضوع خانه و آپارتمان به خود گرفتند که تکلیف را هم برای خودمان مشخص کردیم، در طول سال دو شماره را به نتایج مسابقه اختصاص میدهیم و چهار شماره را به موضوعات دیگر. هرکدام از سؤالات در هر پرونده میتواند خود یک پروندۀ مجزا باشد، یعنی هرکجای تهران را هدف بگیرید، خود یک پرونده است؛ اما نکتهای که باید به آن توجه کرد این است که کوچه مجله است و در گذر است، کتاب نیست و خیلی خودمان را هم پاسخمحور ندیدیم و بیشتر به دنبال طرح مسئلهها بودیم تا حداقل به آنها فکر شود. اتفاقاً جلسۀ قبل بود که گفتیم اگر برای این مسئلهها پاسخی پیدا شده بود که دیگر بهعنوان مسئله بدان پرداخته نمیشد، یعنی خود پیشکسوتها هم که شاید باعثوبانی وضعیت فعلی باشند هنوز برای مسائل پیشِ رو پاسخی پیدا نکردهاند. البته همیشه پیدا کردن موضوع که برای مخاطب جذاب باشد یکی از چالشهای ما بوده. برای مثال برخلاف تصورم کوچۀ «معمار ستاره» کمطرفدارترین شماره بود و سایر شمارهها بهویژه دو شمارۀ «آپارتمان» یکی از پرطرفدارترینها بودند؛ بنابراین تهران یا هرکدام از شمارههای دیگر مثل آپارتمان میتوانند در سالهای آتی با رویکرد دیگری تکرار شوند. مهرزاد: در مورد محتوا و صحبتهایی که تا این لحظه شد، از روز اول قرار بود که کوچه در تولید محتوا در مسیری حرکت کند که مردم عادی با معماری دوست شوند و از آن سر دربیاورند، یعنی قلم سنگینی نداشته باشد؛ حالا در این مسیر گاهی شیوۀ نگارش تخصصیتر شد و گاهی روایتمحورتر. بهشخصه دوست داشتم مقالههایی از جنس مقالههای هاجر رزمپا در مجلۀ کرگدن که روایت یا تجربۀ زیستهای است از محلۀ یوسفآباد تهران در کوچه هم داشته باشیم. خوب است تا در ادامه دراینباره هم تصمیمگیری شود که وزن تخصصی مقالات چقدر باشد، چقدر متخصصان بنویسند و چقدر رویکرد داستانی داشته باشد. در مورد جداکنندهها که در شمارههای اول بود و رفتهرفته کمتر شد، ما هم با محدودیت تعداد صفحه روبهرو هستیم، هم تعداد کلمه که گاهی از چهارچوب تعیینشده فراتر میرود و حتی برخی از نویسندهها پایبند به بازۀ تعیینشده برای ارسال مقاله نیستند. همۀ اینها چالشهایی است که روی گرافیک تأثیر میگذارد؛ یعنی ما نه امکان حذف مقاله را داشتیم و نه میخواستیم از گرافیک صرفنظر کنیم که در نهایت طی صحبتهایی که در این زمینه با آقای خیاط پور داشتم، گفتم هر طور که شده باید اشارهای به تغییر فصل داشته باشیم که در نهایت یک صفحه را به شروع فصلها اختصاص دادیم. ابهری: این سنگری بود که گرافیک باید حفظ میکرد. از شمارۀ یک تا شِش ظاهر منسجمتر است و این از گرافیک بیرون آمده و به نظرم گرافیک نباید کوتاه میآمد. در شمارههای بعد در نبود پاراگراف توصیفی، فصلها تبدیل به معما میشوند، درصورتیکه وقتی خوانایی وجود داشته و یک ویژگیای خوب است چرا باید حذف شود؟! خیاط پور: یک جایی ما دیگر رسیدیم به دور تکرار و فکر کردیم که این توضیحات ممکن است برای خوانندهها تکراری باشد، چراکه پس از مدتی تبدیل به خوانندههای دائمی مجله میشود و نسبت به داستان هر فصل آگاهی خواهند داشت. ابهری: ببینید خواننده مجله را ورق میزند. من سالهاست که مجلۀ فیلم را خواندهام و دنبال میکنم. بدون شک میدانم «سایۀ خیال» چیست، ولی بهعنوان خواننده حق انتخاب دارم. مجله، کتاب نیست که خواننده لزوماً همۀ متن را جلد تا جلد بخواند. من ممکن است یک مجله را تنها به خاطر یک مقاله بخرم. از طرف دیگر تکلیف خوانندۀ جدید چیست؟ معمای عناوین ستونها را چطور حل میکند؟ موضوع مهم دیگر حضور مجله در کیوسک است. خیلی مهم است که مجله در کیوسک باشد. میفهمم که مجلههای جدیتر در کتابفروشیها هم عرضه میشوند، اما ویترین اصلی مجله -و نه کتاب- کیوسک است. خیاط پور: بااینکه پیدا کردن کیوسکهایی که هنوز پابرجا باشند کار دشواری است، اما این سری دو برابر قبل در کیوسک بودیم، بهویژه کیوسکهای شهرستان، با این پیشفرض که مردم این روزها در کف خیابان هستند تا کتابفروشیها. کمااینکه هنوز هم بحثهایی مطرح است مبنی بر اینکه با توجه به عصر حاضر و پیشرفت در تکنولوژی آیا کسی هنوز مجله میخواند یا نه؟ بختیاری: یک نکته هم در مورد مجله بودن یا نبودن مطرح کنم. این جمله که «دیگر کسی مجلۀ چاپی نمیخواند» شبیه به جملهای است که میگویند «کسی دیگر کتاب نمیخواند». خود من آرشیو ماهنامۀ «کارنامه» و «گلستانه» را دارم؛ هنوز هم کتاب میخوانم، هنوز هم مجله میخوانم، زیرا این حس تورق با هیچ حس دیگری قابل مقایسه نیست، حتی اگر مجله یا کتابی بهصورت الکترونیک منتشر شود؛ بنابراین انتشار مجله در نسخۀ چاپی قابلتقدیر است. اکبری: تا اینجا نکات خوبی مطرح شد. باید اشاره کنم که کوچه قرار بود مثل همان شمارۀ اول، پروندۀ ویژهای را باز کند و بخشهایی نیز داشته باشد که به موضوعاتی فارغ از موضوع پرونده بپردازد، اما بهتدریج آنقدر موضوع پرونده سنگین شد که همۀ بخشها را دربر گرفت. اینطور یپش رفت که اگر موضوع پرونده اصلی مثلاً تهران باشد، هیچ بخشی نمیتواند ساز مخالف بزند و باید در پرونده حل شود. من همچنان معتقدم که ما در آینده از حیث محتوا کم میآوریم و مجبور به رجعت به ساختاری میشویم که در آن دَه تا پانزده مقاله مطابق با موضوع پرونده وجود دارد و بقیه برحسب روز، نیاز یا جذابیت، موضوعات خاص خود را دنبال کنند. همچنان فکر میکنم که هر بخشی باید یک مسئول و دبیر تخصصی داشته باشد که آن را پیش ببرد. نکتۀ بعدی اینکه هنوز کوچه به آن آرمان اولیۀ خودش یعنی تحت تأثیر قرار دادن مناسبات، نرسیده است و این مناسبات هستند که در حال حاضر کوچه را تحت تأثیر قرار دادهاند، به حدی که تعداد صفحات آن را هم بازار تعیین میکند؛ در نتیجه محصول خواستههای ما، خواستههای مخاطب و برآیندی از همهچیز شده که یک جاهایی از خودش هم کوتاه آمده است. قرار بود که بهعنوان مرجع بتوان در مقالات علمی-پژوهشی به آن استناد کرد و حداقل در دَه مقاله محتوای علمی داشته باشد که گاهی به این هدف نزدیک شد و گاهی دور. مقصر هم نظام دانشگاهی ماست و گاهی هم اینکه نویسندههای مرجع، مقالۀ مرجع ارائه نمیدهند. ما میخواهیم از نویسندهای که برند است مقاله داشته باشیم، او هم متنی که در جای دیگری چاپ نشده را ارسال میکند یا خاطره مینویسد. من معتقدم که همۀ بزرگان روی چشم ما جای دارند، اما اگر حوصله ندارند که مطلبی بنویسند، ما هم مجبور نیستیم از آنها مقالهای چاپ کنیم. شاید اگر مجبور میشدیم از متون علمی بهصورت ترجمه و نوشتههای صاحبنظران دنیا استفاده کنیم بهتر از خاطرهنویسی میبود؛ بنابراین همچنان معتقدم که باید مرجعیت علمی در یک بخش اتفاق بیفتد و بقیۀ بخشها به موضوعات دیگر بپردازند. برای مثال بااینکه آقای دکتر فکوهی و چند نویسندۀ دیگر در ساختار علمی نمینویسند، اما محتوای نوشتههایشان علمی و قابل ارجاع است. امیدوارم که این اتفاق بیفتد چون از یک جایی به بعد خواندن مثلاً چهل مقاله از یک موضوع، تکراری میشود و حق مطلب پس از دَه مقاله ادا خواهد شد. دربارۀ انتخاب موضوع هم احساس میکنم که ما باید کمی معماریتر فکر کنیم، چون معماری هم جامعۀ آماری و مخاطب عادی بیشتری دارد، اما شهر موضوع پیچیده و تخصصیتری است. در حال حاضر وجه معماری مجله کمرنگ شده و شهر غالب شده است، درصورتیکه قرار بود کوچه یک مجلۀ معماری باشد. برای انتخاب موضوعات هم پیشنهادم این است که هرچه نگاه ما به آینده (آیندۀ واقعی) بیشتر باشد و شروع به آیندهپژوهی کنیم، دستکم هم مرجعیت علمیمان حفظ خواهد شد و هم حرف تازهای خواهیم زد، مثل موضوع تولید نفت که احتمالاً تا دَه سال آینده به خاطر مسائل زیستمحیطی جرمانگاری خواهد شد و این چالش بسیار مهمی است. همچنین قرار بود ماهیت انتقادی و زبان تیز و بُرندهای داشته باشیم، اما الآن هیچکس انتقاد نمیکند. همین موضوع آب که به آن اشاره شد، برای ما روشن است که در مورد دریاچۀ منطقۀ 22 تهران، با توجه به میزان مصرف آب شیرین آن، وجود این دریاچه اقدامی ناپایدار است و هر روز برای آن میزان قابلتوجهی آب مصرف میشود و حتی اگر برچیده شود درصد قابلاعتنایی قیمت ملک در تهران کاهش مییابد، اما کمتر دراینباره صحبت میشود. در همین پروندۀ تهران با صراحت بیان کردم که اگر هرکس در برنامۀ تفصیلی، جمعیت تهران را بیش از امروز برای بیست سال آینده تعیین کند، مسئلۀ تهران را درک نکرده است. نتیجتاً منظورم این است که از رویکرد انتقادی خود کوتاه آمدیم و مناسبات ما را به سمت خویش پیش برده است. مجله در ظاهر سیاهسفید و چاپش با کاغذ تحریر، ضدرنگ و گلاسه و تبلیغاتی نبودنش موفق عمل کرده، اما در محتوا حداقل سه تا چهار مقاله باید در موضوعات و مواضعی که داریم زبانی انتقادی داشته باشند که از این نظر ماهیت خود را از دست داده است. ابهری: کوچه پیش از هر چیز، احساسی که در من ایجاد کرد، احترام بود. به این خاطر که در قیاس با مجلات دیگر مثل «معمار» که سرشار از تبلیغ، مدحنامه و معرفی افراد خاص است، «متن» دارد. انتشار «نوشته» برایش مهم است. فخاری: در بحث انتقادی مثل مسئلۀ آب، اگرچه مقالۀ پیشینهشناسی و تاریخ آب در تهران به قلم آقای مسجد جامعی (با سوابق وزارتی و عضویت بیش از یک دهه در شورای شهر تهران و تهرانپژوهی) لازم و سودمند بود، ولی میشد که دربارۀ سیاستگذاریهای شهری همپیوند با مسئلۀ آب هم گفته و پرداخته و پرسیده شود یا منِ نوعی که در دورهای در سیاستگذاریهای شهری نقشی داشتم، حالا به هر میزانی از اثرگذاری، باید بتوانیم گزارش ارائه دهیم. این خودانتقادی کمککننده است، حتی اگر به روی خود تیغ بکشیم. اینکه چه موضوعاتی تاکنون پیگیری شده است؛ اگر موضوع اجتماعی است، کجا بدان پرداخته شده، چه فعالیتهایی صورت گرفته و کدام ارگان در آن زمینه همکاری کرده است. این ما هستیم که باید پاسخگویی را تمرین کنیم و آدمها را پاسخگو کنیم. ابهری: در صحبتهای دوستان موضوع کمرنگشدن رویکرد معماری مطرح شد. به نظرم میتوانیم یک شماره رویکرد معمارانه داشته باشیم و نویسندگان از میان معماران انتخاب شوند و یک شماره رویکرد شهرسازانه و این هیچ اشکالی ندارد. من، برخلاف نظر آقای آسایش، اعتقاد دارم که «کوچه» یک عنصر غایب مهم دارد: ژورنالیسم. «کوچه» ژورنالیسم کم دارد. با بخشی از صحبتهای آقای اکبری مبنی بر مرجع بودن کوچه در حوزۀ علمی موافقم، ضمن اینکه با تخصصی کردن کل مقالات مخالفم، به نظرم تخصصی کردن خیلی خوب است، اما برای تعداد محدود و مشخصی از مقالات در سطح بالا. میتوان یکسری از مقالات را در یک چهارچوب مشخص با استانداردهای علمی بالا گردآوری کرد. قویاً اعتقاد دارم که زیر نظر یک دبیر خبره و شجاع که خود را موظف به تولید محتوای بخش خود بداند، از ترجمه هم در مجله استفاده کنیم، چراکه به قول آقای نظرپور در جلسۀ گذشته، ما کمتر نویسندهای داریم که آنقدر توانایی داشته باشد که حرف خوب بزند و بهطورمعمول حرفها تکراری است. به نظرم مجله نباید شورای علمی داشته باشد، بلکه باید دبیرهایی داشته باشد که ستون خود را مدیریت کنند و کار انتخاب مقالات مربوط به بخش خودشان را هم خود انجام دهند. به نظرم اگر نویسنده مطابق با دغدغههایش بنویسد، میتواند در نهایت مقالۀ بهتری ارائه دهد تا اینکه مجبورش کنیم دربارۀ یک موضوع خاص -همان پروندۀ کذا- بنویسد. یک چیز دیگر را هم بگویم ویژهنامههای مربوط به مسابقه، شمارههای باارزشی هستند، فقط به نظرم باید رنگی چاپ شوند که خوانندهها درک بهتری از طرحها داشته باشند. با این کار سیاهوسفید بودن سایر شمارهها هم معنای منطقیتری دارد. خیاط پور: ما خیلی از مواقع هم محکم روی مواضعمان ایستادگی کردیم، اما تلفات هم داشتیم، بهویژه در مواجهه با نویسندگان تازهوارد برای دریافت مقالههایشان. همواره معتقدم که بهتر است سردبیر نداشته باشیم، اما چالشهایی که همیشه با آن روبهرو بودیم این بود که یا افرادی که داستان فصلها را نوشتند، هیچگاه بهعنوان دبیر زیر بار این مسئولیت نرفتند، یا در پروندههایی هم که دبیر داشتیم به دلیل مشغلهشان در انتها مجبور شدیم خودمان وارد عمل شویم. بخش داوری را هم به همین دلیل گذاشتیم که انتخاب مقالات بر اساس سلیقۀ شخصی نباشد و بر اساس امتیازها گزینش شود. حتی یک بحثی داشتیم مبنی بر اینکه نسبت به اتفاقات اخیر چه کنیم؛ که تصمیم بر این شد در شمارههای آینده بهصورت مختصر در نسبتی مستقیم به اتفاقات اخیر بپردازیم و به نحوی نسبت به آن بیتفاوت نباشیم. گرروسی: بهعنوان جمعبندی موافقم که به یک تعادل در تولید محتوا بر سر تخصصی و داستانی بودن متنها برسیم، اما رویکرد شهرسازی را کمرنگ نکنیم. پیشنهاد میکنم که در اینستاگرام یا وبسایت کوچه زمینهای فراهم شود تا صدای بچههای شهرسازی هم شنیده شود و نظراتشان را مطرح کنند. شاید از دل نقطهنظراتشان موضوع پروندههای آینده هم بیرون بیاید. فخاری: از گفتۀ آقای آسایش استقبال میکنم مبنی بر اینکه به سوژهها فرصت داده شود و مطالبه، مصاحبه و گردآوری نقد و نظر از شهروندان در کنار حضور افراد متخصص تا مسئولان در سیاستگذاری شهری بهعنوان صاحبنظر و نویسنده برای نگارش مقالات در نظر گرفته شود. بهتر است تا در عین حفظ وجه تمایز و در کنار آیندهپژوهی، به سندها و سناریوهای شهری از منظر اجتماعی، معماری و شهرسازی و حتی فرهنگی-هنری هم بپردازیم. ما یک جامعۀ شفاهی-گفتاری هستیم و مستنداتمان اغلب در کتابخانهها خاک میخورد، خوب است که از آنها هم استفاده کنیم. آسایش: مجله باید هویت و موضعش را مشخص کند، میخواهد رویکرد آیندهپژوهانه داشته باشد یا انتقادی؛ کمااینکه باید ادبیات مجله هم برای نگارش معین شود. اگر دربارۀ کودکان مینویسیم یا دربارۀ اتفاقات اخیر و موضوع زنان مینویسیم باید بدانیم که زن فقط مربوط به طبقۀ متوسط جامعه نیست و باید صدای زنان مناطق حاشیه و بیخانمان هم باشیم و اجازه دهیم سوژهها خود داستانشان را روایت کنند، نه اینکه تنها راوی آنها باشیم. عنوان تاریخ اعضای جلسه علی ابهری: 1354. دانشآموختۀ دکتری معماری از دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم و تحقیقات؛ مدیر پژوهش توسعۀ معماری مهندسین مشاور نشا (نگین شهر آینده) بنوشه فرهت: 1360. دانشآموختۀ کارشناسی ارشد معماری از دانشگاه تهران- پردیس بینالمللی کیش علی اکبری: 1364. معمار، دانشآموختۀ دکتری معماری و استادیار گروه معماری دانشگاه آزاد اسلامی واحد یادگار امام خمینی (ره) شهرری مرتضی خیاط پور نجیب: 1364. پژوهشگر دکتری شهرسازی از دانشگاه آزاد واحد تهران جنوب محمدکریم آسایش: 1364. دانشآموختۀ کارشناسی ارشد جامعهشناسی دانشگاه پیام نور تهران؛ کنشگر و پژوهشگر شهری؛ عضو گروه تدوین سند «الزامات و ضوابط عام شهر دوستدار کودک» حسین بختیاری: 1366. دانشآموختۀ کارشناسی ارشد طراحی شهری از دانشگاه آزاد اسلامی طاهره جورکش: 1368. دانشآموختۀ علوم اجتماعی برنامهریزی رفاه از دانشگاه تهران؛ تسهیلگر، پژوهشگر و فعال اجتماعی شقایق مهرزاد: 1373. دانشجوی کارشناسی ارشد مهندسی معماری از دانشگاه آزاد اسلامی؛ مدیر آموزشی استودیو معماری (آموزشگاه فنی و حرفهای کوچه) و همبنیانگذار سازمان مردم نهاد ایوان هنر، طراح معماری دفتر ویدامور حمیده گرروسی: 1373. دانشجوی کارشناسی ارشد طراحی شهری در دانشگاه علم و صنعت ایران نظرات و پیشنهادها 1. تعریف ستونهای ثابت برای مجله. 2. تعیین دبیر/ مسئول برای هر بخش. 3. پررنگتر کردن رویکرد فرهنگی-هنری در حوزههای مختلف اعم از سینما، هنر و… 4. تعیین چهارچوب برای ارائۀ راهکار در هر مقاله یا تمرکز بر ترتیب چیدمان مقالات برای رسیدن به این مهم. 5. روایت از منظر سوژهها و دیده شدن موضوعات اغلب ناپیدا با نگاه مکاشفهگرایانه. 6. بهرهگرفتن از تجربۀ متخصصان در سیاستگذاریهای شهری در کنار روایت داستانها از زبان مردم بهصورت مصاحبه و گردآوری نقد و نظر آنها برای نگارش مقالات. 7. ایجاد تعادل بین وزن تخصصی و داستانی مقالات. 8. آیندهپژوهی و داشتن تفکر بنیادی در پرداختن به مسائل و موضوعات. 9. پررنگ کردن رویکرد معماری نسبت به شهرسازی باتوجه به جامعۀ آماری و علاقهمندان به این حوزه. 10. داشتن مرجعیت علمی در یک بخش یا حداقل در تعدادی از مقالات و محدود نکردن سایر بخشها به موضوع پرونده. 11. استفاده از متون علمی بهصورت ترجمه و نوشتههای صاحبنظران دنیا در سطح بالا زیر نظر دبیران پرونده. 12. داشتن زبان انتقادی در نگارش و فاصله گرفتن از مناسبات. 13. پرداختن به اتفاقات جاری در کشور بهصورت مختصر در هر شماره. 14. توجه به سندها و سناریوهای شهری از منظر اجتماعی، معماری و شهرسازی و حتی فرهنگی-هنری. 15. پرداختن به موضوعات مسئلهساز و جدید در کشور با نگاه به آیندۀ واقعی. 16. ایجاد پلتفرم یا زمینهای در شبکههای اجتماعی کوچه همچون وبسایت یا اینستاگرام برای تعامل بیشتر با دانشجویان حوزۀ شهرسازی و معماری برای دریافت نقطهنظراتشان. گرافیک: 1. طراحی جداکننده (Divider) و توضیحات توصیفی در شروع هر فصل. 2. درج چکیده برای مقالات بخش اینسیتی همانند سایر بخشها. 3. انتشار ویژهنامههای مسابقه بهصورت رنگی. [1] Divider
توی این روزها که حال یکان یکان ما ایرانیان خوب نیست با دعوت از برخی همراهان نشریه جلسهای را برگزار کردیم تا نگاهی نقادانه و بدون تعارف به کوچه، بهویژه پروندۀ تهران داشته باشیم. همچنین در مورد برنامههایی که باید نشریۀ کوچه مبتنی بر شرایط حال حاضر انجام بدهد نیز همفکری کنیم.
محمد کریم آسایش، حسین بختیاری، طاهره جورکش، شقایق مهرزاد، حمیده گرروسی
جلسۀ نقد و بررسی ویژهنامۀ تهران
هجدهم آذر 1401
الهام فخاری: 1354. دانشآموختۀ دکتری تخصصی روانشناسی؛ عضو پیشین شورای شهر تهران
محتوا و متن:
لینک کوتاه
https://koochemag.ir/?p=11347